برگه:Parvindoxtaresāsān.pdf/۴۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۴۸
پروین دختر ساسان

کنار بگذاری هرچه میتوانید امروز بکنید لیکن ما زیر بار زور نخواهیم رفت اگرچه لشکریان شما چیره شدند و کارهای ناگفتنی کردند روزی خواهد آمد که شما را از کشور خودمان برانیم و فروغ دیرینه را از نو بیفروزیم وگرنه آوردن کیش تازه اگر راست است جنگ و کشتار نمیخواهد. مگر نشنیدی که سخن راست از شمشیر برنده‌تر است؟

به‌تندی دستها را تکان میدهد نگاهی بسرکردهٔ عرب میکند که در ته اطاق راه میرود و سبیل خود را می‌تابد خنده عصبانی میکند. آری نمونه‌اش من هستم خوب مرا براه راست راهنمائی کردید دستتان درد نکند..؟

ترجمان – شما بکیش اسلام نمیگروید؟

پروین – نه، من پدرم مادرم به کیش زردشتی مردند آن کسی را که بیشتر از همه دوست داشتم برای آزادی آب‌وخاک و نگاهداری کیش مزدیسنی جانفشانی کرد. اگر همه آنها میروند به دوزخ منهم میخواهم با آنها بوده باشم. شما که پیش از مرگ به بهشت آمدید و بهشت شما دوزخ ما شد.

ترجمان – اکنون به آینده خودتان بیندیشید پاسخ شما چه شد؟

پروین کمی درنگ کرده – من از پیشنهاد سردار شما خیلی خرسندم لیکن نامزد کسی هستم و نگین زناشوئی بمن داده تن و روان من از اوست نمیتوانم دیگری را بجای او برگزینم. اگر سردار شما بنده را سرافراز بکنند میگذارند با پدرم بروم به اردوی ایرانیان تا زنده هستم سپاسگذار ایشان