برگه:Parvindoxtaresāsān.pdf/۱۲۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۱۲۹
سامپینگه

کسانی که بعیادت آنان میآمدند تمام اینها برای او چیز غیرمنتظری بود.

حال خواهرش رو بوخامت نهاد و سرپزشک بیمارستان بیرون کشیدن جنین را تجویز کرد و با مخالفت شوهر مقرر شد او را عمل کنند.

سامپینگه از این جریانات چیز زیادی نمیفهمید فقط حس میکرد که خطری متوجه خواهرش شده است.

فردای آنروز مقارن ظهر فهمید که خواهرش را عمل کرده‌اند و او سامپینگه را باطاق خود احضار کرده است.

لاکشمی ظاهراً چنان مینمود که در خواب است ولی رنگی بزردی موز داشت و عرق بسیاری کرده بود. حدقهٔ چشم و منخرین و گونه‌هایش تغییر شکل داده بود و لبانش بسختی چین خورده بود.

همینکه شنید سامپینگه وارد اطاق گشته چشمهای خود را گشود و مدتی با یأس و حرمان در او نگریست.

سامپینگه بآرامی نزدیک تخت شد و مدتی خواهرش را که برای در آغوش کشیدن او جهد بسیار مینمود مشاهده کرد و خواهر با کلماتی مقطع ویرا گفت:

«من در خانهٔ این مرد خیلی رنج کشیدم. تنها چیزی که او از من انتظار داشت پسری بود که وارث او شود اینک بآرزوی خود رسید و بزندگانی آسودهٔ خود ادامه خواهد داد. برای افرادی مثل ما سعادت در روی زمین وجود ندارد. او همیشه بمن میگفت:

«من ترا هم محض رضای خدا قبول کردم حالا تو خواهرت