برگه:Owrazan - Jalal Ale Ahmad.pdf/۳۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

حبوبات دیگر. سبزی هم میخورند. البته فقط پخته و سبزی آن‌ها بیشتر عبارت از سبزیهای خودروی کوهی است. «شورک» و «والک» و «آبشن» بیش از همه در دسترشان است. چوپان که دنبال چارپا بکوه میرود در تابستان این سبزیها را هم میچیند و در کولبارهٔ خود بده میآورد و غیر از او زنها هستند که سبزی خود را از کوه و دره می‌چینند. هیچ روزی نیست که در هر خانوادهٔ اورازانی دیگ آش بپا نباشد. آش را روان و آبکی میپزند که سبزی در میانش شناور است. حتی آن را هر روز بعنوان چاشت میخورند. صبح‌ها از چایی خبری نیست. چایی را روزی یکبار عصر که از کار برمیگردند میخورند.

تابستان‌ها که مردها خیلی زود سر کار میروند نمیرسند که در خانه چاشت کنند. نمازشان را که خواندند اول طلوع فجر راه می‌افتند و چون مزارع دور است تا بمحل درو یا شخم برسند آفتاب سر زده است. از راه که رسیدند سفرهٔ کمری خود را که بآن «ابزار» میگویند باز می‌کنند و با نان و پنیری جزیی سد جوع میکنند و بکار میپردازند. دو سه ساعتی که کار کردند زنها دیگ بسر، چاشت آنها را از ده می‌آورند. نان و پنیر که در خیک نگاهش میدارند و آش؛ با قاشق‌های چوبی بزرگ که یک شهری بزحمت میتواند آنرا بدهان ببرد. و یک سطل دوغ. بهر آشی دوغ میزنند. و گاهی کشک. زنها نیز همانجا سر کوه با مردهای خود چاشت میکنند و بده برمیگردند و این چاشت که در حوالی یکی دو ساعت بظهر خورده میشود ناهار هم هست. بعد مردها نزدیک غروب که میخواهند دست از کار بکشند یک‌بار دیگر نیز سد جوع کرده‌اند و این بار فقط با نان و پنیر و گاهی «زیله».

غروب که بخانه برگشتند شام حاضر است. باز هم آش. و بعد

۳۶