قبیل تاریخ و شرعیات و حساب ! و آنهم با این ملاک که سه ماه پیش فلان بچه پشت در اطاقت قایم فین کرد یا یواش. یا وقتی دیروز با ناظم حرف میزد سرش را پایین انداخته بود یا نه. بگذار هی معلمها بروند و زور بزنند و مغز بچههای مردم را آبکش معلومات خودشان بکنند و تازه موقع امتحان هم سرخری مثل تو داشته باشند که مدیری؛ و تو درست مثل یک وزیر در اطاق را روی خودت ببندی و شخصیت هر بچه را با تمام سلیقهها و ذوقها و بیذوقیهایش باسم نمرهٔ انضباط در قالب یک عدد سر بهوا روی کاغذ بگذاری؛ و بعد کارنامه را برای پدر و مادر بفرستی و آنها با شوق و ذوق بخوانند و بدیگران نشان بدهند و فخر بفروشند که بچهٔ سربزیری دارند با یک نمرهٔ انضباط بیست ! عجب کار مهمی داری؛ نیست ?
بیش از هر امتحان کتبی که توی سالون میشد خودم یک میتینگ برای بچهها میدادم که ترس از معلم و امتحان بیجاست و باید اعتماد بنفس داشت و آقای معلم نهایت لطف را دارند و ازین مزخرفات ... ولی مگر حرف