بدهد. در هر حال پدر چیزی نگفته بود برای اینکه او را از اشتباه بیرون بیاورد و گره گوار هم از او نپرسیده بود، بلکه سعی کرده بود همهٔ کارها را رو براه کند برای اینکه خویشانش هر چه زودتر این پیشآمد ناگوار را که همهٔ آنها را ناامید کرده بود فراموش بکنند. و با فعالیت شایانی تن خود را بکار داد، ابتدا مستخدم بیاهمیتی بود و در اندک زمانی بعنوان شاگرد تاجر مسافرتکننده با تمام منافعی که این شغل در بر داشت نامزد گردید و در سایهٔ مساعده ترقیاتش بزودی به پول نقدی مبدل گردید که ممکن بود توی خانه در مقابل خانوادهٔ متعجب و مسرور روی میز بمعرض نمایش بگذارد. ایام خوشی بود... بعد دیگر پرتو آن ناپدید شد. هرچند گره گوار بعد هم آنقدرها بچنگ میآورد که همهٔ خانوادهٔ سامسا را نان بدهد و در حقیقت این کار را میکرد. همهٔ خویشانش و خود او باین کار عادت کرده بودند، خانوادهاش با تشکر پول را میگرفت
برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۶۵
ظاهر