برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۲۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

با خودت حرف بزنند. زود باش برای خاطر ما هم که شده در را باز کن. بدیهی است که ایشان شلوغی اطاقت را با نظر اغماض تلقی خواهند کرد.» صدای معاون بلند شد که حرف او را برید و بلند بلند گفت: «سلام علیکم آقای سامسا!» مادرش گفت: «ناخوش است.» و پدر به نطق خود ادامه داد: «حضرت آقای معاون، بشما قول میدهم که ناخوش است و گرنه چطور ممکن بود ترن خود را از دست بدهد؟ این طفلک همهٔ هوش و حواسش توی تجارت است. حتی من دلگیرم که چرا بعد از شام هرگز از خانه خارج نمیشود. باور میکنید که هشت روز است برگشته و همهٔ شبها را در خانه میگذرانیده. جلو میز می‌نشیند و همانجا میماند، بی‌آنکه چیزی بگوید. روزنامه میخواند و یا دفتر راهنما را مطالعه می‌کند. بزرگترین سرگرمی او ساختن مزخرفاتی است که با ارهٔ برش خود درست میکند. اخیراً در یکی دو جلسه یک قاب عکس خیلی

۲۸