پرش به محتوا

برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۱۶۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مهمان مردگان

است، کسی که بی‌توقف از آنجا میگذرد. گسستگی او از حیات و جدائیش از مرگ به او روشن‌بینی‌ای میبخشد که دختر جوان کاملاً فاقد آن است. اگر دختر، بر اثر ادراکی مبهم، تصدیق میکند که مردگان کمی ادا در میآورند، ولی بقایای خاطرات زندگی دنیائی بیش از آن مزاحمش هستند که او بتواند نسبت به وضع خود هشیاری واقعی حاصل کند. چه همانطور که نسیان مانع اساسی در راه اجرای تام و تمام حیات است، بر اثر مقابلهٔ شگفت‌آوری، استواری خاطرهٔ حیات مانع رسیدن به مرگ حقیقی است. درست موجوداتی که وجودشان بر اثر فراموشی زائل میگردد خاطرهٔ وجود مانع مرگ کامل آنهاست. بودن جارو که غیرعادی است و فقط مهمان به صفت مسخره‌آمیز آن پی میبرد، نشانهٔ بقای ابتذال‌آمیزترین زوائد زندگی است در دنیائی که بنا به تعریف، دیگر هیچ چیز جاروکردنی در آن نیست. از اینجا میتوان فهمید که چرا دختر جوان که هنوز زندگی

۱۶۷