را بطرف راستش کشید چون تمیز کردن اطاق را بعهدهٔ دختر گذاشته بود و از طرف چپ به دخترش قدغن کرد که دیگر اطاق را پاک نکند. مادر سعی کرد پدر خشمناک را به اطاق خواب راهنمائی بکند و دختر که هق و هق میکرد و با دستهای کوچکش مشغول مرتب کردن سفره بود و گره گوار از شدت اوقات تلخی سوت میکشید و میدید کسی بفکر بستن در نیست تا این منظره و جنجال را از او بپوشاند.
برای خواهر بسیار دشوار بود که پس از خستگی کار مغازه مثل سابق بدقت به گره گوار رسیدگی بنماید. آیا میتوانستند طوری ترتیب بدهند که در بارهٔ او کوتاهی نشود و ضمناً احتیاجی به مادر هم نداشته باشند. یک خدمتکار سرپائی بیوهٔ پیری در اختیار آنها بود که استخوانبندی درشتی داشت. او در طی زندگی طویلش از بلیههای سختی نجات یافته بود و نمیشد گفت که حقیقةً از گره گوار متنفر است. هرچند کنجکاو نبود یک مرتبه اتفاق افتاد که در را