گردد؛ هر کسی صلاح خود را در صلاح غیر داند، محبت دیگری را محبت خود بشناسد. بساط مدنیت چیده شود و ریاست عدل و صدق استقرار یابد». و اینها آن وقت میشود که «علم سوسیالیسم (که بنا به تعریف نویسنده علم اصلاح حالت فقرا و رفاهیت محتاجین است) منتشر گردد، و مردم بفهمند که تکالیف نفوس باید در خور استطاعت و استعداد آنها باشد.» و چون چنین شد «کارهای عالم صورت دیگر گیرد و مخاطرات و محظورات از میان برخیزد.»
نویسندهٔ کتاب دوباره از جهان بشری به سوی وطن باز میگردد و به مسائل مختلفی که مبتلا به مردم ماست میپردازد. او اظهار عقیده میکند که اسباب عمدهٔ عقب ماندگی ما بیسوادی و جهالت ما و «سبب عمده و علت اصلی جهالت ملت اسلام الفبا یا ابجد مندرس ما است، که بعد از پنجاه سال تعلیم کلمات را بیقرینه و تصور معنی ماقبل و ما بعد او نمیتوانیم درست بخوانیم.[۱] باید ابجد را براندازیم و از نو بسازیم تا از زیادی یک نقطه «سور» ما «سوز» و «رحمت» ما «زحمت» نشود.» و بازهم پیشتر میرود و میگوید «منظور اصلی الفباء اتحاد مذهب سنی و شیعی دین اسلام است.» «غیر از تغییر الفبا و ترک کتب قدیمه هیچنوع اقدامات بالغهٔ وطنپرستان و مذهب دوستان، یا قوت و کفایت تهیهٔ جنگ و سرباز و توپ و تفنگ پیشبندی نشر نصرانیت و انقراض اسلام را قادر نباشد، و مسئولیت تعویق اجرای او در محضر خدا و رسول و مظهر ملت فقط بر عهدهٔ روحانیان اسلام است و بس.»
کتاب در مورد مدارس پیشنهاد میکند که «مدرسه خیاطخانهٔ
- ↑ نویسنده یادآوری میکند که فکر تغییر الفبا از او سر نزده و صد سال قبل از او گفتهاند، و به فتحعلی آخوند زاده و ملکم اشاره میکند که در این زمینه از او پیشقدمتر هستند.