ملک و ملت خلاف است. دیگری میگوید عقول چندینهزار سالهٔ بشری از ادویهجات تجارب خودشان، برای معالجهٔ خواص بهایمی انسان، معجون نافعی ترکیب نموده و اسم اورا قانون نهاده است. هر ملت که به استعمال آن دوا معتاد نیست بهایم و وحشی است. دیگری میگوید چگونه که ادیان موجد زندگی و ترقی ارواح است، قانون نیز موجد زندگی ابدان است. دیگری میگوید قانون محاسب عاملان شرع است. هرجا قانون نیست احکام اجرای شرع معوق میماند. فقط قانون میتواند مواظب ترک منهیات مردم بشود، قانون میتواند استعمال تریاک و شراب را مخصوص اجازهٔ اطبای حاذق و دواخانههای دولتی نماید، متمردین را حد بزند. قانون میتواند مداخل املاک مردم را تحقیقاً مشخص نماید و مطالبه ادای زکوة بکند. قانون میتواند رباخواران را منع کند، احکام مضاربه را اجرا و معمول دارد، قانون میتواند اطمینان مال و جان به تبعه بدهد. قانون میتواند نشر معارف نماید و زنگ جهل از مردم بزداید. هرجا قانون نیست حفظ مراتب شرف و ناموس نیست. هر جا قانون نیست کفایت بشری در آنجا به اصلاح معایب و رفع مفاصد و نشر مساوات کافی نیست. بنده بیشتر از این هیچ نمیگویم، زیرا که شما همهٔ معایب بینظمی و بیقانونی را میدانید؛ ولی اغراض شخصی و نفسانیت مانع قبول نمودن اوست. در این صورت دعوی وجدان نمودن شما، که فرمودید وجدان ما از اخلاف تشبث ما آگاه است، درست نیست. اگر وجدان داشتید ایران را وطن خود میپنداشتید، پادشاه دوست بودید، شرف خود را حفظ میکردید، خودتان را خاک پای سفرای خارجه نمی کردید، به شفاعت آنها ملتجی نمیشدید. صاحبان وجدان نوع دیگر ند؛ برای یک اهانت از جان میگذرند، نه اینکه چل کرور ملت مستعد
برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۲۹۰
ظاهر