پرش به محتوا

برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۹۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

دارالشوری تقدیم کردم. گرفتند نگاه کردند. یکی از آن میان که از مقربین است گفت: آقا، من از این دوایر شما چیزی حالی نمی‌شوم؛ اگر منظور شما دایره نشستن وزرا است چه عیب دارد، برخیزیم بنشینیم، و اگر منظور شما محدود نمودن وزارت است قبلهٔ عالم باز هروقت به کسی شأن وزارت مرحمت فرماید می‌دهد، دیگر این تضییع اوقات چرا؟! دیگری گفت نخیر، فلانی می‌خواهد که وزرا همیشه مثل سنگ آسیا مدور باشند و متصل بگردند! همه قاه‌قاه خندیدند.. بعد یکی گفت اینها به کار ایران نمی‌خورد. ده هزار سال است اجداد ما همین‌طور وزارت کردند و خیلی خوب کردند.. سخن دایره ساختن وزارتخانه در اینجا ختم شد. روزی سخن از تشکیل بانک به میان آمد. من فواید اورا نشان می‌دادم، می‌گفتم لذت ثمر بانک را ملل اروپا می‌دانند که دویست سال است تخم او را در مملکت خود کاشته‌اند. یکی از رجال گفت گمان ندارم بانک فرنگیان از بالنگ ما لذیذتر باشد. چه مضایقه، بیارید بکارید، می‌خوریم می‌بینیم. چرا، بادمجان قرمز را کاشتند خوردیم بد چیزی نیست. اول مردم نفرت می‌کردند، می‌گفتند، بادمجان ارمنی است، حالا همه معتاد شده‌ایم و می‌خوریم.. روزی سخن از تزیید قشون می‌کنند. وزیر لشکر گفت قشون ما که الان داریم در هیچ دولت نیست، برای هریک از آحاد لشکری حرزی[۱] لازم است که گلولهٔ دشمن به آنها نخورد. من چنین آدمی را می‌شناسم که اگر قبول کند می‌نویسد و می‌شود. دفعهٔ آخر که قشون ما هرات را منصرف شدند انگلیسیها برآشفتند؛ کار به جنگ و جدال کشید، با کشتیهای جنگی به بنادر آمدند، قشون از هرات برگشت و تخلیه نمود. برای اصلاح ذات‌البین شوری بود. یکی از


  1. کاغذ دعا.
۱۹۸