پرش به محتوا

برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۴۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

معلمین اولوالعزم برایشان گماشتم. نمی‌بینی اول الاغ و اسب و شتر بار بستند و بعد به عراده نشستند؟ در آینده قانون طیران را به آنها تعلیم می‌کنم و سرعت طی‌الارض را نشان می‌دهم. اینها آن وقت می‌شود که ابنای بشر معنی وقت و مسعودی نشاء فیض را می‌فهمند، از حیات خود مستفید می‌شوند، اتحاد ماهیت خودشان را اعتراف نمایند، بنی‌نوع خود را مخلوق یک خالق ومأمور آمر واحد می‌دانند، اختلاف صوری به اتحاد معنوی تبدیل گردد، هر کس صلاح خود را در صلاح غیر داند، و محبت دیگری را محبت خود شناسد، بساط مدنیت چیده شود و ریاست عدل و صدق استقرار یابد، قضاوت و اقامهٔ شهود لازم نگردد و نقض اقوال و عهود از کسی سر نزند.

حسین این حکایت خوش را با نطق فصیح و بیان دلکش تقریر نمود. مارا چنان مشغول کرد که ندانستیم دو فرسخ راه را چگونه پیمودیم. به کنار دره رسیدیم، خواستیم برویم بالا ببینیم از کندهٔ کمبیز علامت پیداست یا نه. معلوم شد اقلاً هشت ساعت باید وقت خود را ضایع نماییم، شب در صحرا بمانیم. منصرف شدیم. این دره بسیار تنگ و عمیق است. اگر آن طرف کسی سخن گوید می‌توان شنید اما فراز و نشیب اورا که راه تنگ و معوج و مشکل و مخوف و متوحش است در سه ساعت باید طی نمود. دو بارگیر[۱] با هم نمی‌توانند عبور بکنند، باید یکی از پی دیگری بیاید. در این بین از طرف مقابل ششصد قاطر بارکش پشت هم با یک جرگ مستقیم داخل راه شدند. چون برای ما امکان عبور نبود مجبوراً برگشتیم. باید منتظر بشویم تا کاروان بگذرد و بعد ما برویم متوجه حرکت قاطرها بودم؛ تاچه‌ها را کتابی درست کرده بودند،


  1. منظور حیوان بارکش است.
۱۳۹