برگه:MarghadeAgha.pdf/۳۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۳


اتفاق افتاد که «کدخدا علی» برای وصول دویست دینار، قیمت محصول به تعویق افتاده، «ستار» را به حوالی «رودسر» فرستاد. او در تمام مدت اقامت یك ماهه‌ی خود در آن ناحیه، در فکر کدو‌های پائیزه و آن چماق کنس‌اش بود.

در مغز خود یك رستاخیز خیالی داشت. «صفیه» پیش «ملا جواد مکتب دار» رفت و در ضمن سایر مطالب، برای او نوشت:

«خاطر جمع باش. کدو‌ها را بالای ایوان

چیده‌ام. تمام زرد شده‌اند. در لاهیجان، امسال

۳۱