این دل چون طفل بهانهگیر خودرا برای رفع بهانه و بازی دادن هیچ بهتر از این ندیدم برای اینکه بخیالت او را گول زده باشم یک دو شعری را که یاد دارم شبی در منزل علی ساخته و بجهة حضرتت هم خواندم در بین راه آنرا غزل کرده بیادگار این سفر تقدیم حضور مقدست دارم تا بدانید که خیالت بزرگترین مشغولیات من است.
دو ساعت و نیم بظهر مانده روز جمعه بیست و هشتم رمضان ۱۳۴۰ در پنج فرسخی قزوین رسیدیم به یانسآباد آقای حشمتالملک مشغول کشیدن قلیان شد من بزیارت امامزادهٔ عرقخورها مرحوم میرزا حسن شیخالاسلام قزوینی که از کثرت مشروب شهید و حالا دارای گنبد و بارگاهی باشکوه هستند رفتم امامزاده میرزا حسن شیخالاسلام علیهالسلام که در پنج فرسخی قزوین واقع است یقین دارم هزار مرتبه از امامزاده های ساخته پدرومادردارتر است.
برای اینکه من در حال حیات این امامزاده را مکرر زیارت کرده اقلا صد شب هم با هم عرق خوردیم. هزار معجزه از او در زمان حیات دیده شده است که یکی از آنها اینکه چندین مرتبه در حال مستی از پشت بام کاروانسرای یانسآباد که ملک خود آن بزرگوار است بزمین پرت شده و هیچ جای او عیب نکرده است اگر همهٔ امامزادهها سابقهٔ زندهگیشان این بوده است، بعد از مرگ آنچه اعجاز نسبت بآنها داده شود کور باطن کسی است که شک بیاورد و اگر مادر مهدی خان که دارای عقیدهٔ پاکی است هر شب جمعه بزیارت آن مشرف شود مکرر با چشم خودش خواهد دید که نورهای الوان سبز و آبی به سر گنبد مطهر خورده و در اطراف آن پخش خواهند شد و امروز موقع مرتب کردن این غزل هر چه خواستم در باغچهٔ مقبره آن مرحوم یک گیلاس عرق بخورم متولی