برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۹۶۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۳۵۰ —

  ای که نیازمودهٔ صورت حال بیدلان عشق حقیقیست[۱] اگر حمل مجاز میکنی  
  ای که نصیحتم کنی کز پی او دگر مرو در نظر سبکتکین عیب ایاز میکنی  
  پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم قبلهٔ اهل دل منم سهو نماز میکنی  
  دی بامید گفتمش داعی دولت توام گفت دعا بخود بکن گر بنیاز میکنی  
  گفتم اگر لبت گزم می خورم و شکر مزم گفت خوری اگر پزم قصه دراز میکنی  
  سعدی خویش خوانیم پس بجفا برانیم سفره اگر نمینهی در بچه باز میکنی؟  

۶۲۳ – خ

  دیدار مینمائی و پرهیز میکنی بازار خویش و آتش ما تیز میکنی  
  گر خوندل خوری فرح‌افزای میخوری ور قصد جان کنی طرب‌انگیز میکنی  
  بر تلخ عیشی من اگر خنده آیدت شاید که خندهٔ شکرآمیز میکنی  
  حیران دست و دشنهٔ زیبات مانده‌ام کاهنگ خون من چه دلاویز میکنی  
  سعدی گلت شکفت همانا که صبحدم فریاد بلبلان سحرخیز میکنی[۲]  

۶۲۴ – ط

  روزی بزنخدانت[۳] گفتم به سیمینی گفت ار نظری داری ما را به ازین بینی  
  خورشید و گلت خوانم هم ترک ادب باشد چرخ مه و خورشیدی باغ گل و نسرینی  
  حاجت بنگاریدن نبود رخ زیبا را تو ماه پری پیکر زیبا و نگارینی  
  بر بستر هجرانت شاید که نپرسندم[۴] کس سوخته خرمن را گوید بچه غمگینی؟  
  بنشین که فغان از ما برخاست در ایامت بس فتنه که برخیزد هر جا که تو بنشینی[۵]  

  1. حقیقی است.
  2. در قدیمترین نسخه این بیت نیست و مقطع بیت سوم چنین است:
      بر عیش تلخ سعدی اگر خنده آیدت شاید که خندهٔ شکر آمیز میکنی  
  3. بزنخدانش.
  4. بینند و نپرسندم.
  5. هر جای که بنشینی.