برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۵۸۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب دهم
— ۲۴۲ —

  خدایا بعزت که خوارم مکن بذلّ گنه شرمسارم مکن  
  مسلط مکن چون منی بر سرم ز دست تو به گر عقوبت برم  
  بگیتی نباشد بتر زین بدی جفا بردن از دست همچون خودی  
  مرا شرمساری ز روی تو بس دگر شرمسارم مکن پیش کس  
  گرم بر سر افتد ز تو سایهٔ سپهرم بود کمترین[۱] پایهٔ  
  اگر تاج بخشی سر افرازدم تو بردار تا کس نیندازدم[۲]  
  تنم می بلرزد چو یاد آورم مناجات شوریده‌ای در حرم  
  که میگفت شوریدهٔ دلفکار آلها ببخش و بذلم مدار  
  همی گفت با حق بزاری بسی میفکن که دستم نگیرد کسی  
  بلطفم بخوان و مران از درم ندارد بجز آستانت سرم  
  تو دانی که مسکین و بیچاره‌ایم فرو مانده نفس اماره‌ایم  
  نمی‌تازد این نفس سرکش چنان که عقلش تواند گرفتن عنان  
  که با نفس و شیطان برآید بزور؟ مصاف پلنگان نیاید ز مور  
  بمردان راهت که راهی بده وز این دشمنانم پناهی بده  
  خدایا بذات خداوندیت باوصاف بیمثل و مانندیت  
  بلبیک حُجاج بیت‌الحرام بمدفون یثرب علیه‌السلام  
  بتکبیر مردان شمشیرزن که مرد وغا را شمارند زن  
  بطاعات پیران آراسته بصدق جوانان نوخاسته  
  که ما را در آن ورطهٔ یکنفس ز ننگ دو گفتن بفریاد رس  
  امیدست از آنان که طاعت کنند که بی طاعتان را شفاعت کنند  

  1. کهترین.
  2. چهار بیت بعد از این در بعضی از نسخه‌ها نیست.