این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
در آداب صحبت
— ۲۰۳ —
وین سعادت بزور بازو نیست | تا نبخشد خدای بخشنده |
از تو بکه نالم که دگر داور نیست | وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست | |||||
آنرا که تو رهبری کسی[۱] گم نکند | و آنرا که تو گم کنی کسی[۱] رهبر نیست |
* * *
گدای نیک انجام به از پادشای بد فرجام
غمی کز پیش شادمانی بری | به از شادیی کز پستش غم خوری |
* * *
زمین را از آسمان نثار است و آسمانرا از زمین غبار کُلّ اناء ترشح بمافیه
گرت خوی من آمد نا سزاوار | تو خوی نیک خویش از دست مگذار |
* * *
حق جل و علا می بینند و می پوشد و همسایه نمی بیند و می خروشد
نعوذ بالله اگر خلق غیب دان بودی | کسی بحال خود از دست کس نیاسودی |
* * *
زر از معدن بکان کندن بدر آید از دست بخیل بجان کندن
دونان بخورند و گوش دارند | گویند امید به که خورده | |||||
روزی بینی بکام دشمن | زر مانده مانده و خاکسار مرده |