این برگ نمونهخوانی نشده است.
چشم دکاندار چون بر وی فتاد / گشت واله زود دل از دست داد
گفت: خاله سوسکه جانم مرحبا / خیر باشد، کردهای قصد کجا؟
او جوابش داد: درد پدرم / خاله سوسکه کیست از گل بهترم
گفت عَلّافش: چه میبایست گفت / دُرّ این معنی چسان بایست سُفت
گفت بر گو با ادب خالهقزی / دلبر فتّان و تنبانقرمزی
پس بگفتنش آنچه او فرموده بود / سوسکه در پاسخش لب برگشود
میروم خوشخوش به سوی همدان / همسری گیرم جوان و کاردان
چای نوشم من به فنجان بلور / نشنوم از خواهرِ شو حرفِ زور