این برگ نمونهخوانی نشده است.
گفت: خوشخوش میروم تا همدان / که شوم همسر به مردی کاردان
زیرلب گیرم چو غلیان بلور / لت زنم بر مادرِ شو از غرور!
گفت قصابش: به عقد من درآ / گر تنعم خواهی و برگ و نوا
در جوابش گفت آن رشگ پری / کار را نتوان گرفتن سرسری
روزی ار آید خلافی در میان / از بدآمد یا ز کید حاسدان
با چه خواهی زد مرا ای تنگخو / گفت با ساطور چرب از پشت او
گفت: بیزام ز رویت این بدان / چون ندارم تاب ساطور گران
راه را بگرفت و از بیمش دوید / تا در دکّان علّافی رسید