برگه:Karimsanjabi.pdf/۱۵۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
سنجابی (۱)
– ۵ –

مواقع که شاه ابراز وحشت و نگرانی از مصدق می‌کرد برای او فرستاده بود.

س- بنابراین دکتر مصدق می‌خواست همان شورای سلطنت تشکیل بدهد، اگر شاه برنمی‌گشت چه کسی را به سلطنت می‌گماشت؟

ج- هنوز گفت‌وگوی آن به جایی نرسیده بود. در روزهای اول فرار شاه بود. از آن ایام بنده خاطره‌ای دارم چون سؤال شما مطالبی را به خاطر می‌آورد، مدتی قبل از این جریان‌ها من بنابر سوابقی که در زمان سازمان برنامه با شاپور عبدالرضا داشتم ملاقاتی با او کردم.

س- این در چه تاریخی بود؟

ج- یکی دو ماه قبل از این جریانات. شاهپور عبدالرضا که شاه با او موافق نبود.

س- علتش را می‌دانید چرا؟

ج- قضیه وصلتی که او می‌خواست با یک شاهزاده خانم ایتالیایی بکند.

س- ماریا گابریلا؟

ج- بله. در تهران می‌گفتند که خانم شاهپور عبدالرضا یعنی پری‌سیما زند در مجلس ضیافت حرفی راجع به خانواده سلطنتی زده که شاه شنیده بود و از آن تاریخ نسبت به عبدالرضا و نسبت به زنش نظر خوبی نداشت و در تمام این مدت هم عبدالرضا خودش را با شکار و با این جور مسائل سرگرم می‌کرد. در آن‌موقع شاهپور عبدالرضا تمکن مالی زیادی نداشت و هنوز وارد امور اقتصادی و تجاری نشده بود و در میان طبقات تحصیل‌کرده‌ی جوان نیک‌نامی داشت. به هر حال، یکی، دوماه قبل از این جریان در منزل او ملاقاتی کردم و مطلبی که او به من گفت این بود. گفت: «چرا آقای دکتر مصدق و شما در فکر سلطنت نیستید؟» گفتم چطور؟ گفت: «پادشاه جانشین ندارد. شاه پسری ندارد». بنده استنباط کرم که خود او در این‌باره بی‌میل نیست که اقدامی درباره‌ی او بشود، ولی مصدق حاضر به این صحبت‌ها نبود، حاضر به مذاکره جداگانه با هیچ‌یک از افراد خانواده سلطنتی یا پذیرفتن آنها نبود که مبادا موجب تحریک سوءظن شاه بشود. خود او نیز اعتماد و اطمینانی به آنها نداشت. مصدق به تنها فردی از آن خانواده که یک نظر موافق و ملایم داشت، شمس بود که می‌گفت: «او مداخله‌ای در امور سیاسی ندارد و در کارها کارشکنی نمی‌کند». این را دو سه بار حتی در مجلس هم عنوان کرد که