را با خوشباوری زیاد میآمیزد و رویهمرفته، کنجکاوی یک کودک در وجود او بیشتر غلبه دارد تا خوشباوری یک پژوهنده.[۱]
در پارهای از موارد به آنچه نقل میکند و با عقلش درست نمیآید ایراد میگیرد، اما بسیاری سخنان بیهوده را نیز بیآنکه در صحت آنها شک کند ذکر میکند. مثلاً از مورچههایی یاد میکند که اندازهشان از سگ بزرگتر و از روباه کوچکترند و میگوید شاه ایران چند رأس از این مورچهها را در اختیار دارد.[۲] هرودوت بسیاری از خرافات را بیتأمل میپذیرد و هرجا واقعهای با اعتقادات مذهبی یا گرایشهای سیاسی او در تعارض نبود، دربست آن را میپذیرد. خود او میگوید: «من اگرچه وظیفه دارم آنچه را شنیدهام بازگو کنم، ولی بیگمان مجبور نیستم همهٔ آنها را باور کنم».[۳] با این همه، بسیاری از این سخنان بیهوده را بیآنکه در واقع اجباری داشتهباشد، باور کردهاست.[۴]
روش تاریخنگاری او، روش روایی است. به این معنا که پس از جمعآوری اطلاعات خام و دست اول و بررسی روایتهای مختلف یک رویداد، روایتی که به نظر او به حقیقت نزدیکتر بوده را انتخاب نموده و ذکر میکند.[۵] درنتیجه علیرغم اینکه با چندین روایت مختلف آشنا بوده، غالباً فقط یکی از آنها را روایت میکند.[۶] مثلاً دربارهٔ زندگی کوروش هخامنشی میگوید: «با آنکه در این باره سه روایت مختلف از ایرانیان شنیدهام، آن روایتی را نقل میکنم که [میپندارم] بیشتر حقیقت دارد و کمتر به ستایش از کوروش پرداختهاست».[۷] یکی از ویژگیهای تاریخنویسی هرودوت آن است که بهنظر میرسد او