زیسته اند که پدری با درآمد متوسط و معقولش آن را می گردانده، به حرفه ای یا کسبی یا تخصصی یا نوعی کارگری یا منصب کوچکی در دستگاه دولت. و هر کدام از فرزندان ایشان دور از ملاقات چهره کریه فقر، طعم بسیاری از محرومیتها را چشیده اند و هر يك زير بال گوشه ای از زندگی را گرفته اند- از کار در تعطیل تابستان گرفته تا عصرها و شبها و ر دست پدر ایستادن - تا توانسته اند مدرسه ای ببینند یا دانشگاهی؛ و بعد برسند به تخصصی و درك و شعوری و نوعی آمادگی برای رهبری. اینها هستند که نه دلبسته اشرافیت و نه در بند تحجر روحانيت يا عكس العمل آن، و نه در مانده طفیلی گری مالکیت و زندگی ایلی، نه تنها مشکل گشایان کار خویش و خانواده خویشاند بلکه امید روشنفکری مملکت اند. و به همان نسبت که شهر نشینی توسعه می یابد و مدارس محصول بیشتری می دهند بر جماعت این دسته از روشنفکران نیز افزوده می شود. البته اگر طفیلی پروری مدرسه های دیپلمه ساز بگذارد و وسوسه مشاغل طفیلی - همچون کار در دستگاه های امنیتی و نظامی و تبلیغاتی و تفننی و زینتی - که کار کمتری می خواهند و مزد بیشتری دارند. و نیز اگر سرایت این وبای اخیر بگذارد که به جان روشنفکران افتاده: اینکه هر روشنفکری سرخورده و نومید از عوض کردن اوضاع زمانه، و درمانده در کار انتفای جامعه طبقاتی، به عوض کردن وضع طبقاتی شخص شخیص خویش قناعت می ورزد.
با این همه، مدارس با همه آینده نامعلومی که پیش پای فارغ التحصیلان خود می گذارند و با همۀ هرهری مآبی هایی که حاصل تحصیل در آنهاست باسالی ۳۰ - ۴۰ هزار دیپلمه (بلکه بیشتر) وطن ثانی این دسته از