عرف عمل می کند. و به این دلیل بود که اثر گذاشت و سازنده نوعی تاریخ شد. و گرچه می دانیم که دین او در اواخر دوره ساسانی به تحجر گرایید و بندی بر پای خلق شد؛ اما این راهم می دانیم که به عنوان اولین دین رسمی قومی که تازه از کوچ نشینی دست می شست و شهر نشین می شد و اجاق متحرک چادر نشینی خود را به آتشگاه بدل می کرد -که ثابت بود و مرکز اجتماعی از مردم نشیمن گرفته بود - مهم ترین اساس را ریخت برای بنای فرهنگ و تمدن ایرانی.
پس ازین نوبت «مانی» است که بن بست مبارزه اورمزد و اهریمن زردشتی را به مداخلهٔ «زروان» حل کرد. و گرچه اصلاح کننده اصول زردشتی می توانست باشد. اما چون در مقابله حکومت نور و ظلمت دریچه هر امیدی را به روی خلق بسته بود و به نوعی جو کیگری می خواند گل نکرد و گرچه او نیز بر دست قدرت «عرف» نشست و شاه زمانه (شاپور اول ساسانی) را به پشتیبانی خود برانگیخت؛ اما چون متوجه قدرت عمل دستگاه روحانیت زردشتی و نفوذ موبدان و هیربدان در اجتماع نبود؛ کارش نگرفت و مجبور به تبعید گشت و پس از آن نیز به دار آویخته شد. اما اندیشه های او که گرایشی به سمت بوداگری داشت - طرد شده از حوزه زردشتی گری ـ از طرفی در ماوراءالنهر نضج گرفت که روابط بیشتری باهند داشت تا با فلات ایران؛ و از طرف دیگر در حومه تیسفون (مداین) و سپس بغداد، به عنوان هسته های اصلی مقاومت حفظ شد. آنچه در حومه تیسفون از مانی گری باقی مانده بود زمینه ای شد برای آنچه مزدک پایه های کار خود را بر آن گذاشت. و آنچه در اطراف بغداد باقی مانده بود، که تداوم تیسفون است؛ شالوده ای شد برای مدعیات زندیقان دوره اسلامی اما صرف نظر