که بنابراین زیر بار قوانین احتمالی که تحقیر کننده تر از رسوم معمول کنونی است نخواهند رفت، به افریقا باز می گردند. در این صورت دو نوع مسئله اساسی پیش می آید:
اول مسئله زبان: آیا انگلیسی نمی تواند زبان فرهنگی افریقا شود و لهجه های محلی را به هم بچسباند؟
دوم اینکه این قشر روشنفکر آنقدر قدرت جاذبه و سازمان دهندگی داشته باشد که احساس ابتدائی کنونی را که بر مبنای آن سیاهان خود را يك نژاد پراکنده می دانند، به يك احساس «ملی» مبدل کند و قاره آفریقا را تاحد افسانه ای و به عنوان میهن مشترك تمام سیاهان بالا ببرد در حال حاضر به نظر می رسد که سیاهان امریکا دارای روحیه ملی و نژادی ای بیشتر منفی و کمتر مثبت باید باشند چون این روحیه فعلا ناشی از مبارزۀ سفید پوستان است برای منفرد کردن و تحقیر سیاهان اما مگر همین حالت برای یهودیان تا قرن ۱۸ وجود نداشت؟ لیبریا که از هم اکنون امریکائی شده و زبان رسمی اش انگلیسی است شاید بتواند «صهیون» سیاهان آمریکایی شود و حالت پیه مون (Piemont)[۱] افریقا را پیدا کند.
در آمریکای جنوبی و مرکزی فکر می کنم که باید مسئله روشنفکران را با در نظر گرفتن شرائط اساسی آن بررسی کرد. در آمریکای جنوبی و مرکزی يك دسته وسیع از روشنفکران سنتی موجود نیست. اما وضع با مال امریکا یکسان نمی باشد. در واقع در مبدأ رشد این کشورها، ما به تمدن اسپانیائی و برتغالی قرون ۱۶ و ۱۷ بر می خوریم که به ضد اصلاحات و نظامی گری انگلی مشخص می شوند. اشکال متبلوری که هنوز در این کشورها مقاومت می کنند عبارتند از روحانیون و کاست نظامی ها این دو دسته روشنفکران سنتی، در شکلی که متروپل اروپایی به آنها داده است فسیل شده اند. پایهٔ صنعت خیلی محدود است و روبناهای پیچیده ای را به وجود نیاورده است. قسمت اعظم روشنفکران از نوع روستائی اند و چون تسلط با مالکیت های زمین و مالکیت وسیع کلیسا می باشد از این رو این روشنفکران به کلیسائیان و بزرگ مالکان وابسته اند. ترکیب ملی بسیار نا متعادل است حتی بین سفید پوستان ولی بمناسبت وجود بومیان پیچیدگی پیدا کرده است. بومیان در بعضی از کشورها اکثریت اهالی را تشکیل می دهند.
- ↑ ناحیه شمال غربی ایتالیاست که از اوائل قرن ۱۸ تا اواسط قرن ۱۹ با ساردنی ساوا - کشورهای سارد (Sardes) را بوجود آوردند. (توضیح مترجم)