افتاده بودند چنانکه کشتیهای ایشان تنه به همدیگر زده و نوکهای برنجین آنها به هم میخورد.
آریامنیس چون کوشش داشت که به کشتیهای اینان هجوم بیاورد اینان با تیشههای خود زخمهایی به وی زدند و او را به دریا انداختند.
لاشه او در میان تخته پارههای شکسته بر وی دریا شناور بود تا ارتمیسیا[۱] آن را شناخته و برداشته نزد خشایار شاه برد.
نخستین کسی که کشتی از دست دشمن در آورد لوکومیدیس[۲] آتنی بود که نشانهای آن را کنده و وقف آپولوغارتاج[۳] نمود. ازین جهت که جنگ در یک جایگاه تنگی بود ایرانیان نمیتوانستند همه کشتیهای خود را به کار بیندازند و تنها یک دسته را به جنگ وامیداشتند.
این بود که یونانیان دلیر گردیده با زور و توانایی بر آنان میتاختند و بدینسان پیکار مینمودند تا تاریکی شام آنان را از هم جدا گردانید و بدانسان که سیمونیدیس میگوید یکی از گرانمایهترین فیروزی را از آن خود گردانیدند.
فیروزی که هم نزد خود یونانیان و هم پیش ایرانیان باشکوهترین و پرارجترین پیشرفت در دریا شمرده میشد. و پیداست که مایه این سرفرازی غیرت و جانفشانی یونانیان و توانایی و کاردانی ثمیستوکلیس بود.
پس از این جنگ بزرگ دریایی خشایار شاه سخت برآشفته بر آن سر شد که با ریختن سنگ و خاک انبوه آن تنگه را انباشته گرداند تا از روی آن بتواند زور و سپاه خشکی خود را به جزیره سالامین برساند.
ثمیستوکلیس برای آنکه دانش و فهم آریستیدیس را بسنجد به او چنین گفت که میخواهم به سوی هلسپونت[۴] رفته جسری را که از کشتیها در آنجا پدید آوردهاند ویران گردانیده بدینسان راه بازگشت آسیاییان را بسته آنان را در اروپا به زندان نگاه دارم.
ولی آریستیدیس این پیشنهاد را نپسندیده چنین گفت:
تاکنون با دشمنی جنگ میکردیم که بیش از هر کاری به شکوه و نمایش بیرونی خود دلبستگی داشت.