بخورند. و هنوز اینان دست از خوردن برنداشته بودند که فرمان پیشرفت داد. در راه رفتن نیز به آنان مجال اندک آسودگی نمیداد بدانسان که رسم لشکرهاست بلکه با تندی راه میبرد تو گویی یک دسته گریختگان میباشند. و چون به نزدیکی دشمن رسیده آنان را دیدند برخلاف آنچه انتظار داشتند آنان را جز گروه کمی نیافتند و برگ و ساز آنان نیز چندان مهم نبود.
راستی را، سورنا دستهای از سپاه را پیش کشیده دیگران را در پشت سر آنان پنهان ساخته بود و به همگی دستور داده بود که ابزارهای درخشان خود را با رختها و پوستها روی بپوشانند. ولی همینکه رومیان نزدیک شدند سردارشان فرمان داده یکبار سراسر دشت پر از صدای نقاره و خروشهای بیمناک و دلخراش گردید.
زیرا اشکانیان سپاه را با شیپور و مانند آن به جنگ برنمیانگیزند. و به جای آن نقارهها دارند که در این گوشه و آن گوشه گزارده و همه را به یکباره به صدا میآورند که ولوله دلخراشی همچون آواز جانوران درنده پدید میآید و در میان، آوازهایی همچون غرش رعد بیرون میآورند.
این نکته را آنان نیک دریافتهاند که از همه حسهای آدمی حس شنوایی بیشتر تکانش میدهد و هر آنچه از راه گوش دریافته شود زودتر از هر چیزی چیرگی مییابد و بیشتر کارگر میافتد.
و چون بدینسان با ولوله رومیان را سراسیمه ساختند به یکبار پوشاک از روی برگ و ساز خود برداشتند و خودها و سینهبندهای درخشان خود را که همه با برنج پوشانیده و زینت ابزارهای فولادین از آنها آویزان بود نشان دادند.
خود سورنا بلندبالاترین و خوشچهرهترین مرد در میان همه آنان بود. ولی رختهای زیبایی که در بر کرده و چهره آراسته او دلیری و مردانگی او را پوشیده میداشت. چه روی خود را گلگون کرده و موهای سر خود را به آیین مادان دستهدسته ساخته بود. ولی سپاهیان او همگی چهرههای ترسآوری داشتند و موهای آنان به آیین سکهها همگی بر روی پیشانی افتاده بود.
نخست آنان میکوشیدند که به دستیاری گرزهای خود صف پیشین رومیان را کوفته و بازپس برانند. ولی چون دیدند سپاهیان روم پافشاری کرده و ایستادگی مینمایند و دانستند که کار سختتر از آن است که میپنداشتند این است که به دنبال کشیده بیآنکه رومیان بفهمند از هر چهار سوی گرد آنان را فروگرفتند.