بطلمیوس این زمان بسیار نوجوان بود و از این جهت پوثنیوس[۱] که اختیار کارهای او را داشت انجمن شوری از بزرگان دربار برپاساخت و از آنان درباره اینکه آیا چه رفتاری با پومپیوس پیش گیرند رأی خواست. این خود گرفتاری و بدبختی بود که رشتۀ اختیار پومپیوس بزرگ به دست کسانی همچون پوثنیوس خواجهسرا ثئودوتوس خیوسی[۲] آموزگار مزد بگیر علم بیان و آخیلاس[۳] مصری بیفتد.
زیرا در میان دیگر اعضای انجمن که خود از پردهداران و پرستاران دربار بودند این چند تن بزرگتر به شمار میرفتند و پیشوایی بر آنان داشتند. پومپیوس که سر به قیصر فرودنیاورده و آن را شکست خود پنداشته اکنون بایستی در جایی دورتر از کنار دریا لنگر انداخته و منتظر نتیجه این انجمن باشد. چنین پیداست که اختلاف بسیاری در رأیها بوده زیرا کسانی میگفتهاند باید او را بازپس گردانیده دور راند.
دیگران عقیده بر پذیرفتن او داشتهاند. ولی ثئودوتوس به نام هنرنمایی و اینکه اثر فن خود (بیان) را نشان دهد چنین سخن راند که از این دو رأی هیچیک درست نیست.
زیرا اگر او را بپذیرید قیصر را دشمن خود و پومپیوس را آقای خود ساختهاید و اگر او را دور برانید از این پس نکوهش پومپیوس را خواهید شنید که از کشور خود دورش راندهاید و نکوهش قیصر را خواهید شنید از آنکه دشمن او را دستگیر نساختهاید.
پس تنها چارۀ کار آن است که کسانی را بفرستید تا او را بکشند. زیرا تنها در سایه این تدبیر است که از دست این یکی آسوده میشوید. و از آن یکی نیز هیچگونه بیمی نخواهید داشت. هم گفتهاند که در پایان این گفتار خود لبخندی زده این جمله را نیز گفت:
مرده دست کسی را نمیگزد.
این رأی را دیگران پسندیدند و اجرای آن را به عهده آخیلاس واگذاردند. او نیز دو تن را برای همدستی خود برگزید که یکی سپتمیوس[۴] نام و او مردی بود که پیش از آن زمانی را در لشکر پومپیوس فرماندهی داشته و دیگری سالویوس[۵] که او نیز سرصده بود.
این سه تن به همدستی سه یا چهار تن سپاهی را همراه برداشته به سوی کشتی پومپیوس