سپس راهنمایی کرد که کسی را نزد قیصر بفرستند. فاوونیوس[۱] که خود مردی نیکوخوی بوده جز این عیبی نداشت که سخنان بیمغز پیچیده خود را همپایه گفتههای ساده و پرمغز کاتو میپنداشت گفت:
ای پومپیوس کنون باید پای بر زمین کوبیده سپاهیانی را که وعده دادهای بیرون بیاوری.
پومپیوس این سرکوفت نابهنگام او را با بردباری شنیده تحمل نمود. کاتو یادآوری میکرد سخنانی را که مدتها پیش از آن درباره قیصر گفته بود. پومپیوس گفت:
آری کاتو همچون پیغمبری پیشینگوییها میکرد، ولی همچون یک دوستی کوشش به کار میبرد. سپس کاتو پیشنهاد کرد که پومپیوس را به سرداری برگزینند و همهگونه اختیار و توانایی به دست او بسپارند. زیرا میگفت: کسی که خطای بزرگی را کرده هم او بهتر میداند که از کدام راه جلو آن خطا را بگیرد و گذشته را جبران نماید. خود او به سیسیلی که به سهم او افتاده بود رفت. همچنین دیگر اعضای سناتوس هر کدام به سرزمینی که به حکمرانیشان سپرده شده بود حرکت کردند.
بدینسان سراسر ایتالی به شورش برخاسته و همگی ابزار جنگ به دست گرفته بودند، ولی هیچ کسی نمیدانست که چه کار باید کرد مردمی که در بیرون بودند این هنگام از هر سوی روی به شهر آورده بودند.
از این سوی آنان که در شهر بودند چون میدیدند شوریدگی و پاشیدگی از اندازه گذشته و دشوار میدانستند که حکمرانان بتوانند آن نابسامانی را به سامان بیاورند از اینجا به آن زودی و شتاب که بیرونیان به درون میآمدند اینان بیرون میرفتند.
در نتیجه این ترسناکی و بیمزدگی بود که هیچ کسی نمیتوانست خود را آرام گرداند و از اینجا پومپیوس را آسوده نمیگزاردند که از روی هوش و اندیشه خود راهی بگیرد، بلکه هر کسی سختگیری مینمود که پیروی از اندیشه او کرده شود چه آن اندیشه از ترس و دلباختگی پدید آمده و چه از دلگیری و غمگینی سرزده باشد. این بود چه بسا در یک روز دو رأی ضد یکدیگر جلو او آورده میشد، از آن سوی هم هیچگونه خبر درستی از دشمن به دست نمیآمد.
زیرا هر کسی هر خبری را که از یک دهانی میشنید بیدرنگ آن را به آگاهی پومپیوس
- ↑ Favonius