در این نمایشها و ورزشها شهرت پومپیوس بیش از پیش گردید و از آن سوی کینهها نیز روی داد از این جهت که او کارهای خود و لگیونها را به دیگران و جانشینان خود سپرده و خویشتن در ایتالیا به همراهی زن جوان خود با گردش و خوشی روز میگزارد و این خود یا از آن جهت بود که زنش را بیاندازه دوست میداشت و دل به او باخته بود و یا از این جهت که آن زن دل به این باخته و او را برای سفر آزاد نمیگذاشت. بههرحال جدایی از یکدیگر نمیتوانستند و این خود مایه شگفت بود که زنی با آن کمسالی با این شوهری به این سالخوردگی بدانسان علاقه میورزید و این نتیجه پایداری او در وظیفه شوهری و زنداری و میوه نیکورفتاری وی بود.
زیرا همیشه با نرمی و مهربانی رفتار میکرد، به ویژه با زنان و از اینجا آنان را به سوی خود میکشید چنان که داستان فلورای[۱] روسپی بهترین گواه این سخن میباشد.
یک روز در انجمنی که آیدیل برمیگزیدند ناگهان زدوخوردی روی داد و چند تن در پهلوی پومپیوس کشته گردیدند و این بود که رختهای پومپیوس خونین گردیده دستور داد که آنها را عوض کنند و چون نوکران رختهای او را به خانه آوردند و شتابزده و سراسیمه به این سو و آن سو میدویدند و قضا را آن بانوی جوان این هنگام آبستن هم بود و چون چشمش به آن رختهای خونین افتاد و آن شتاب و تلاش نوکران را میدید به یکباره افتاده غش کرد که با سختی توانستند دوباره او را به هوش بیاوردند و از این حادثه رنجور افتاده بچه را بینداخت.
آن کسانی که پومپیوس را از رهگذر بستگی او با قیصر نکوهش مینمودند از جهت دلبستگی به این بانو معذورش میداشتند.
سپس او بار دیگر آبستن گردید و دختری زایید ولی در بستر زائویی بدرود زندگی گفت و بچهاش چند روز بیشتر پس از وی زنده نبود. پومپیوس برای خاک سپردن او در سرای خویش بسیج همه چیز کرده بود. ولی مردم بر او چیرگی کرده و جنازه را از دست او گرفته رسم سوگواری را در میدان مارس (بهرام) به جا آوردند و در این کار احترام خود آن بانوی جوان مرگ بیشتر منظور بود تا احترام پومپیوس که در آنجا بود.
پس از این پیشامد ناگهان در شهر تکانی پدید آمد و این از جهت طوفان آیندهای بود که
- ↑ Flora