نزدیکی اندیشه او را بیشتر متوجه آن کار میساخت و از همانجا طلاقنامه برای آن زن فرستاد. ولی هیچگاه پس از آن جهت این کار را در نگارشی یا در گفتگویی بازننمود و ما علت آن را تنها در نگارشهای سیسرو[۱] مییابیم.
خبرهای گوناگونی درباره پومپیوس پراکنده شده و این خبرها پیش از خود او به روم رسیده و در آنجا شورش و جنبش برپا ساخته بود.
خبرها در این زمینه بود که وی میخواهد با همان سپاه بیکران تا روم پیش رفته و آن شهر را به دست گرفته خود را یگانه فرمانروای روم گرداند.
کراسوس فرزندان و کسان خود را برداشته از شهر بیرون رفت و این یا از آن جهت بود که به راستی میترسید و یا از آن جهت که میخواست بدینسان شوریدگی مردم و خشم آنان را بیشتر گرداند و این احتمال بیشتر میرفت.
ولی پومپیوس همینکه به ایتالیا درآمد همه سپاهیان را برای سان عام پیش خود خواند و بر آنان سخنانی گفته و رسم بدرود به جا آورد که هر یکی به شهر و جای خود برود، ولی متوجه باشد که به هنگام برپاکردن جشن فیروزی نزد او بشتابد. و این پراکندن سپاهیان چون خبر آن میانه مردم پراکنده گردید نتیجه بس شگفتی داد. بدینسان که مردم در شهرها چون شنیدند پومپیوس بزرگ تنها با یک دسته کوچکی از دوستان نزدیک خود تهیدست و بیابزار از خاکهای آنان میگذرد چنانکه تو گویی از گردش و تماشا بازمیگردد نه از جنگی که در آن فیروزی یافته است هرکس که این را دانست آهنگ او کرد و همگی درود بر او میگفتند و از او پاسبانی میکردند و به جلوش افتاده راه مینمودند.
سرانجام چنان شد که گروهی که بر سر وی گرد آمد بیشتر از آن سپاهیان بودند که از سر خود پراکند که اگر میخواست هرگونه تبدیل در کار کشور بدهد و بنیاد نوینی بگذارد به دستیاری این گروه میتوانست بیآنکه نیازی به سپاهیان خود پیدا نماید.
باری چون قانون روا نمیشمارد که یک فرماندهی پیش از انجام جشن فیروزی او به شهر درآید پومپیوس کس به سناتوس فرستاده خواهش کرد که به نام نوازش به او بگزیدن کونسولان را به تأخیر بیندازند تا او بتواند با پیسو[۲] که یکی از نامزدها (کاندیدها) است