پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۳۶۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

رسیده‌اند شادمانی خود را نشان داد. ولی به یک ناگاه دید همه آنها ناپدید شد و خویشتن را بر روی تخته پاره‌ای دید که به اختیار موجها سپرده شده.

هنگامی که او در خواب با این پندارهای پریشان دست به گریبان بود دوستانش فرا رسیده او را بیدار کرده نزدیک شدن پومپیوس را به او خبر دادند. چه او چندان نزدیک رسیده بود که جنگ بایستی در لشکرگاه روی دهد و این بود که سرکردگان سپاهیان خویش را در همان‌جا به صف آوردند.

پومپیوس چون دید که دشمن آماده ایستاده و پافشاری از خود می‌نماید بیم کرده روا ندید در آن تاریکی به جنگ برخیزد، بلکه می‌خواست گرد آنان را فروگرفته از گریختن بازدارد و فردا دست به جنگ آورد. ولی سرکردگان روزگار دیدۀ او اندیشه دیگر داشتند و به او دل داده دستور گرفتند که بی‌درنگ حمله نمایند.

شب چندان تاریک نبود و ماه با آنکه فرومی‌رفت چندان روشنایی داشت که سپاهیان یکدیگر را درمی‌یافتند و این خود پیشامد بد دیگری برای سپاهیان مثرادات بود. زیرا رومیان که می‌آمدند ماه از پشت سر آنان بود و چون این زمان بسیار پایین آمده بود از اینجا سایه‌های بسیار درازی پدید می‌آورد و این سایه‌های رومیان که به چشم دشمن می‌افتاد آنان را نزد خود می‌پنداشتند و بدین‌سان فریب خورده نیزه حواله می‌کردند بی‌آنکه گزندی به رومیان برسانند. رومیان این دریافته به یک‌بار بر آنان تاختند و خروش و غریوی بزرگ پدید آوردند.

دشمنان ترسیده ایستادگی نتوانستند و روی برگردانیده بگریختند. رومیان کشتار بزرگی کرده ده هزار تن کمابیش را نابود ساختند و بر لشکرگاه ایشان دست یافتند. اما خود مثرادات هنوز در آغاز حمله رومیان با هشتصد تن سوار بر گرد سر خود بر تیپ آنان زده و راه برای خود باز کرده جان بدر برد. ولی دیری نکشید که پیرامونیان او پراکنده گردیدند و هر دسته‌ای راه دیگری پیش گرفت و او تنها با سه تن بازماند که یکی از ایشان «برگزیده» هوپسیکراتیا[۱]بود و او دختری با دلیری و چابکی مردان خود داشت و از این جهت بود که مثرادات او را هوپسکراتیس[۲] می‌خواند. او رخت ایرانی پوشیده و همچون سواران ایران بر اسب می‌نشست و در این گریز همیشه همراه مثرادات بود و به پاسبانی او برخاسته و به پرستاری اسب او می‌کوشید و هرگز از درازی راه فرسودگی نمی‌نمود، تا هنگامی که باینورا که دزی از آن


  1. Hypiscratia
  2. Hypiscrates