با آنکه این کار آخرین به دستیاری کراسوس و آن میانی با دست کاتالوس و آن نخستین با دست متلوس[۱] بوده. چنین کسی که به هر فرومایگی خرسند است تا بتواند خود را در نیکنامی دست یافتن به چند تن بندگان رهگذری شریک گرداند، چه شگفت که این هنگام بخواهد نیکنامی گشودن پونتوس و ارمنستان را از دست من برباید؟!
پس از این کشاکش لوکولوس راه خود را برگرفت و پومپیوس همه کشتیهای خود را برای پاسبانی دریاها در میانه فنیکتا و بوسفوروس گزارده خویشتن بر سر مثرادات رفت که این زمان یک فالانکس سی هزار پیاده با دو هزار سواره فراهم داشت. ولی بر جنگ او دلیری نکرد.
مثرادات بر روی یک کوه استواری چادر زده بود که حمله بر آنجا سخت بود. ولی چون آب نایاب بود دیری نگذشت که ناگزیر شده آنجا را رها کرد. ولی همینکه او رفت پومپیوس آنجا را گرفت و چون میدید که گیاهها از آنجا رسته و سبز ایستاده و آنگاه فرورفتگیهایی در این سو و آن سو میدید این بود یقین کرد که آنجا بیآب نمیباشد و دستور داد که در هر گوشه آن چاههایی بکنند که در نتیجه این کار در اندک زمانی آب فراوانی از هر گوشه و کنار پدید آمد و او شگفت داشت که چگونه مثرادات که زمانی در آنجا لشکرگاه داشت نتوانسته آب از آنجا در بیاورد.
سپس پومپیوس از دنبال مثرادات لشکرگاه را گرد فروگرفت.
مثرادات پس از آنکه چهل و پنج روز در آن محاصره بود راهی پیدا کرده با دستههای برگزیدهای از سپاهیان از آنجا بگریخت و پیش از این کار سپاهیان ناتوان و بیکاره خود را نابود گردانیده بود. ولی دیری نگذشت که در کنار رود ایوفراتیس (فرات) پومپیوس بار دیگر بر او رسید و در نزدیکی لشکرگاه او چادر زد. ولی چون ترس آن را داشت که از رود گذشته باز بگریزد از این جهت نیم شبی فرمان حمله داد و چنانکه گفتهاند در همان هنگام مثرادات خوابی میدید که سرگذشت آیندهاش بر او هویدا شده بود. چنین میدید که در دریای ایوکسینه[۲] راه میپیماید و باد موافق کشتی او را میبرد و چون از دور بوسفوروس نمایان گردید روی به کشتیهای دیگر که همراه بودند گردانیده از اینکه از خطر رسته و به جای ایمنی