پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۳۴۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

اکنون که او از نیرو افتاده و دلسردانه نزد ایشان پناه برده جنگ آغاز می‌کنند که به آسانی شکست یابند. در این میان ماخارس[۱] پسر مثرادات که فرمانروای بوسفوروس[۲] بود یک تاج زرینی که یک هزار تکه زر ارزش آن بود نزد لوکولوس هدیه فرستاده از او خواستار شد که وی را از هواداران و دوستان روم بشمارند. از این جهت لوکولوس دانست که این جنگ چندان نخواهد پایید و سورناتیوس[۳] را با شش هزار سپاهی در آنجا جانشین ساخته نگهداری پونتوس را به او سپرد و خویشتن با دوازده هزار پیاده و سه هزار اندکی کمتر سواره به پیشرفت پرداخت که به جنگ برخیزد. راه را با شتاب بسیار می‌پیمود و گذر او از دشتهای پهناور و بیکران و پر از رودهای ژرف یا از کوههای بلند پوشیده از برف بود و از میان مردمانی می‌گذشت که همه جنگجو بودند و به فراوانی و انبوهی در هر کجا یافت می‌شدند. این بود که سپاهیان روم از این سفر دلتنگ بوده بی‌دلخواه پیروی او می‌کردند. از این جهت سرشناسانی در روم زبان به بدگویی از او باز کرده چنین می‌گفتند:

لوکولوس به جنگ پشت سر جنگ برمی‌خیزد و این کار او نه از بهر سود کشور بلکه از برای آن است که خویشتن مال بیندوزد اگرچه کشور را دچار بیم و سختی گرداند. ولی لوکولوس پس از راه‌پیمایی دراز به کنار رود ایوفراتیس (فرات) رسیده چون به جهت زمستان آب بسیار بالا و تند بود و از این جهت گذشتن دشوار می‌نمود و از آن سوی دسترس به کشتی برای بستن پل نبود و از این جهت لوکولوس به حیرت افتاد و سخت می‌ترسید که این پیشامد او را از پیشرفت بازدارد.

ولی هنگام غروب ناگهان سیل فرونشستن آغاز کرد و سراسر شب را پیاپی آب کمتر می‌گردید چندانکه فردا سخت پایین افتاده و یک رشته جزیره‌هایی در میان رود پیدا شده بود.

بومیان چون تا آن هنگام چنان چیزی را ندیده بودند در شگفت شده چنین گفتند کسی که رود در برابر او فروتنی می‌نماید نباید در برابر او ایستادگی کرد و بدین‌سان از او فرمان‌برداری پذیرفته و گذرگاه بسیار آسانی برای او نمودند.

لوکولوس از رود گذشته به شکرانه تندرستی قربانیها از گاو و جز از آن برای رود سر برید.


  1. Machares
  2. Bosporus
  3. Sornatius