خود از دهانه ایوفراتش (فرات) با یک دسته بزرگی از کشتیها دریاپیمایی کرده کنارهای عربستان و آفریقا را گردش کند و از کنار ستونهای هرکلس[۱] به ماکیدونیا برود.
این بود دستور داد که کشتیهای فراوانی در ثاپساکوس[۲] ساخته در همه جا ناخدایان و دریاپیمایان آماده باشند. ولی چون هنگامی که در هندوستان خبرهایی از سختی کار در برابر هندیان و از زخم برداشتن او در جنگ با مالیان به ایران و به همه جا رسیده مردم از زنده برگشتن او نومید بودهاند و از سوی دیگر بدرفتاری حکمرانانی که او بر شهرها گمارده بود مردم را به ستوه آورده بود، از این جهت در همه جا مردم به جنبش برخاسته و رشته کارها نزدیک به گسیختن بود. در خود ماکیدونیا اولمپیاس و کلئوپترا به دشمنی آنتپاتو برخاسته فرمانروایی را در میانه خود به دو بخش کرده بودند. بدینسان که اپیروس از آن اولمپیاس باشد و ماکیدونی از آن کلئوپترا. الکساندر چون این خبر را شنید گفت مادرم بخش بهتری را برای خود گرفته زیرا ماکیدونیان زیر بار فرمانروایی زنان نمیروند.
این بود که نیارخوس را بار دیگر راه انداخته دستور داد که کنارهای دریا را بگردد. خود او راه را که پیش گرفت در هر کجا به فرمانروای بدرفتار سزاها داده به ویژه اکسوارتیس[۳] یکی از پسران ابولیتیس[۴] را با دست خود با نیزه بکشت.
خود ابولتس که به جای آذوقه و خوراک برای اسبان سه هزار تالنت پول سکه زده شده آورده بود، الکساندر فرمان داد آن پولها را در جلو اسبها ریختند و چون اسبها نزدیک آنها نرفتند الکساندر گفت پس این چه آذوقهای است که برای ما آوردهای؟ فرمان داد او را به زندان بردند.
چون به پارس رسید پول در میان زنان پراکند بدانسان که رسم پادشاهان خود ایشان بود که بارها به پارس آمده به هر یکی از زنان تکه زری میدادند و چنانکه گفتهاند برخی از ایشان از جهت این رسم کمتر به پارس میآمدند. از جمله اوخوس[۵] چندان دست بسته بود که در همه پادشاهی خود یکبار هم به این میهن پدران خود نیامد، سپس الکساندر آگاهی یافت که