زمانی در یک نامهای که به آنتیپاتر مینویسد کالیستنیس را متهم ساخته چنین میگوید: آن جوانان را ماکیدونیان سنگسار کردند. اما فریبکار (مقصودش کالیستنیس است) من منتظرم که او را با کسانی که وی را نزد من فرستادند و کسانی که به کشندگان من در شهرهای خود پناه دادهاند. یکجا کیفر بدهم.
این عبارت تهدید آشکار بر ارسطو میباشد. چه کالیستنیس به جهت خویشی که با ارسطو داشته و پسر هیرو[۱] خواهرزاده یا برادرزاده[۲] او بوده در خانه وی درس خوانده بود. مرگ کالیستنیس را نیز به چندین راه نوشتهاند: پارهای گفتهاند: الکساندر فرمان داد او را از گلو بیاویختند. دیگران نوشتهاند که در زندان به ناخوشی درگذشت. خاریس مینویسد: از بیم آنکه او با ارسطو گرد نیامده و در آن کارشکنی خود پیشرفت بیشتر پیدا نکند او را گرفته بند نمودند و هفت ماه در زنجیر بود که بسیار تنومند شده و بیماری کرم نیز داشت تا در آنجا در گذشت و این هنگامی بود که الکساندر در هند کشور مالی اوکسودراکی[۳] زخمی گردیده بود.
اکنون به سخن خود بازگردیم: الکساندر چون آهنگ لشکرکشی بر هند را داشت میدید که سپاهیان هر یکی خواسته و کالای بسیار به دست آورده و هر کدام دارای بار سنگینی شده و این کار آنان را از راهپیمایی بازمیدارد. این بود که بامداد هنگامی که چهار چرخههای بار انباشته شده و برای راه آماده گردیده بود ناگهان اسکندر فرا رسیده نخست فرمان داد بر بارهای خود آتش زدند، سپس بر بارهای دوستان خود و از آن پس بر بارهای سپاهیان آتش بزد.
این کار به اندیشه سخت دشوار مینمود و بیشک مایه ناخرسندی کسانی شمرده میشد.
ولی انجامش آن دشواری را نداشت. زیرا انبوه سپاهیان تو گویی کسی به آنان یاد داده بود صدا به صدا داده داد میزدند که تنها آنچه را که دربایست است نگاه داشته بازمانده را آتش بزنید و در این کار یاوری از همدیگر دریغ نمیساختند.
این کار سپاهیان بیش از همه بر استواری الکساندر بیفزود و او را در قصدهایی که داشت پافشارتر گردانید. در این آخرها الکساندر تندخو گردیده از هرکس گناهی سر میزد پاداش سختی میداد.