پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۷۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

زن در پاسخ او را به باغ راه نمود و چاهی را در آنجا نشان داده گفت چون شهر نزدیک به گرفته شدن گردید من از ترس همه چیزهای گرانبهای خود را در این چاه ریختم. تراکیایی آزمند دم چاه ایستاده خواست به گنجینه‌ای که در ته آن می‌پنداشت تماشا نماید. زن فرصت به دست آورده از پشت سر او را تکان داده به ته چاه انداخت و سنگهای بزرگی را از روی آن ریخته او را بکشت. و چون سپاهیان او را گرفته دست بسته نزد الکساندر آوردند الکساندر از چهره او و از رفتاری که داشت دانست که زن برگزیده‌ای می‌باشد و چون با او به گفتگو درآمد در رخسارۀ او از ترس یا تأثر نشانی نمودار نبود.

آلکساندر پرسید:

«تو کیستی؟»

پاسخ داد:

من خواهر ثئاجنیس[۱] می‌باشم که جنگ خاییرونیا[۲] را با پدر شما فیلیپوس کرده و جان خود را در راه آزادی یونان باخت.

آلکساندر ندانست از آن کاری که این زن کرده بود بیشتر در شگفت باشد یا از این پاسخی که اکنون داد و از تأثری که پیدا کرد بود. برای او و فرزندانش آزادی بخشید که به هر کجا می‌خواهند بروند.

سپس الکساندر روی به آتنیان آورده با آنان از راه نوازش درآمد. با آنکه آتنیان از پیش آمد غم‌انگیز ثبیس تأثر آشکار ساخته و از بس اندوهگین بودند جشن موسترییس[۳] را رها کردند و به آن کسانی که از ثبیس جان به در برده بودند هیچ‌گونه مردمی دریغ نداشتند. و این تغییر حال از آلکساندر یا از آن جهت بود که همچون شیر خشم خود را نموده و به آرامی گراییده بود یا از این جهت که از آن بی‌رحمی بی‌اندازه که به کار برده بود متأثر گردیده به مهربانی می‌کوشید. به‌هرحال با آتنیان رفتار نیکو نموده نه تنها از گناهان گذشته آنان چشم پوشید بلکه به آنان دستور داد که کارهای خود را آراسته داشته همیشه بیدار باشند که اگر او نتوانست کاری از پیش ببرد باری آنان بتوانند پرستاری یونان کنند.

این یقین است او از رفتار بی‌رحمانه خود با مردم ثبیس پشیمان شده بود و در زمانهای


  1. Theagenes
  2. Chaeronea
  3. Mysteries