و چون او به کنار شهر ثبیس رسید برای آنکه به مردم روشن گرداند که از گذشتهها چشم پوشیده است تنها فوینیکس[۱] و پروثوتیس[۲] را که این دو تن بنیادگزار شورش بودند خواستار شده و از همه دیگران به شرط آنکه نزد او بیایند آمرزش اعلان کرد. ولی مردم ثبیس نیز به نام لجاجت با او فیلوتاس و آنتیپاتر[۳] را خواستار شدند که به دست آنان سپرده شود و همچنین اعلان کردند که هر که هوادار آزادی یونان میباشد نزد آنان بشتابد.
الکساندر چون این بدید بر آن سر شد که آخرین نتیجه جنگ را به آنان بنمایاند. مردم ثبیس دلیری و غیرت بیش از اندازه از خود نمودند. ولی چه سود که سپاه دشمن بسیار انبوهتر از شماره آنان بود و چون دسته پاسبانان ماکیدونی که در ارک بودند آنان هم از سوی دیگر حمله آوردند جنگجویان ثبیس از هر سوی گرفتار شدند و در آن هنگامه بخش بیشتر ایشان کشته شد و سرانجام شهر با شمشیر گشاده گردید.
الکساندر میخواست سرگذشت این شهر را مایه عبرت دیگر شهرهای یونان گرداند و نیز با سختگیری به اینان همدستان خود را که مردم فوکایی[۴] و مردم پلاتایای[۵] بودند خرسند گرداند. این بود که کاهنان و چند تنی را که هنوز تا آن زمان هوادار ماکدونی و رابطه خود را با الکساندر نگه داشته بودند و خاندان پنداریس[۶] شاعر و کسانی را که از نخست با جنگ مخالف بوده و رأی به آن نداده بودند جدا کرده، همگی دیگران را که نزدیک به سی هزار تن بودند در بازارها به بردگی فروختند. نیز چنانکه شمردهاند بیش از شش هزار تن از ایشان کشته شده بودند.
از حادثههایی که در این هنگام در شهر رویداد یکی آن بود که چند تنی از سپاهیان تراکیا به خانه بیوهزنی که یکی از زنان کاردان و نامدار بود و تیموکلیا[۷] نام داشت ریختند. سرکرده ایشان پس از آنکه نابکاری با آن زن کرده هوس خود را فرونشاند خواست آز خود را هم فرونشاند و از او پرسید که آیا در کجا پولهای خود را نهان ساخته.