پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۳۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

جوان ایرانی به پشتیبانی او برخاسته و نزد آگیسیلاوس رفت و در سایه میانجیگری او آگیسیلاوس هواداری از آن جوان اسپارتی نمود و بدین‌سان کار بی‌دشواری گزارده گردید.

در دیگر هنگامها او همه‌گونه پایبند به دادگری از خود می‌نمود مگر در زمینۀ دوستان خود که ایستادگیها نشان می‌داد.

یک نامه‌ای به ادریوس[۱] پادشاه کاریا نوشته شده که به نام او می‌خوانند و آن اینکه:

نیکیاس اگر بی‌گناه است او را بر خودش ببخش و اگر گناهکار است بر من ببخش

این رفتار همیشگی او با دوستانش بود ولی هنگامی نیز از این رفتار کناره می‌جست و پیشرفت کارها را بر رعایت دوستان برمی‌گزید.

از جمله هنگامی که لشکر را کوچ می‌داد چون به ناگهان و نابسامان روانه گردید.

یکی از دوستان او که بیمار بود و بر زمین بماند و فریاد کرده از او خواستار دستگیری و همراهی نمود اگیسیلاوس پشت خود را به سوی او گردانیده چنین گفت:

چه سخت است که خرد و دلسوزی در یک‌جا باشد.

این داستان را هیرونوموس[۲] فیلسوف نقل نموده:

یک سال دیگر جنگ هم به سر رسید.

در این مدت شهرت و نام نیک آگیسیلاوس هر چه بیشتر پراکنده گردیده بود تا آنجا که پادشاه ایران پیاپی ستایش پاک‌نهادی و خردمندی و زندگانی بسیار ساده او را می‌شنید.

خبرهایی نیز می‌یافت که در سراسر جهان مردم احترام به نام او دارند و هوادار وی می‌باشند.

هر زمان که سفر می‌کرد در فرودگاه‌ها پرستشگاهی را برای خود نشیمن می‌گزید و این برای آن بود که خدایان به همه کارهای او آگاه باشند.

در جایی که دیگران کارهای نهانی خود را از هرکس پوشیده می‌دارند.

در سراسر آن لشکر هیچ کسی بر رختخواب درشت‌تر و سفت‌تر از آن او نمی‌خوابید.

تا اندازه به سرما و گرما بی‌پروا بود که سراسر فصلهای سال در نزد او یکسان می‌نمود و همه طبیعی می‌انگاشت.

آنگاه یونانیانی که در آسیا نشیمن داشتند بی‌اندازه خرسند بودند از اینکه می‌دیدند که


  1. Idirus
  2. Hieronymus