کسان بسیاری هم با آنان همداستان شدند ولی یکی از خواجهسرایان که از کار و نقشه آنان آگاهی داشت چگونگی را به ارتخشثر خبر داد و نیز راه آن را که درستی و نادرستی خبر دانسته شود نشان داد.
زیرا نقشه آنان این بود که شبانه به خوابگاه پادشاه درآمده او را در رختخواب بکشند.
ارتخشثر چون خبر را شنید نخواست که چنین خبر بیمناکی را ناشنیده بینگارد.
نیز نخواست درباره خبری که هنوز دلیلی بر درستی آن نیست به کاری بپردازد.
تدبیری که اندیشید این بود که از یکسوی به خواجهسرای دستور داد که همیشه با داریوش و همدستانش باشد و آنان را بپاید.
از سوی دیگر دستور داد که در اطاق خواب او دیواری که پهلوی رختخواب او بود شکافته دری از آنجا بگزارند که به اطاق دیگری باز شود و روی آن در را با پرده بپوشانید.
بدینسان چون زمان نزدیک شده و خواجهسرای خبر داد که در چه هنگام و ساعتی بر سر او خواهند آمد ارتخشثر آن شب را در خوابگاه خود آرمیده منتظر درآمدن کشندگان گردید و چون آنان به خوابگاه درآمدند از جای خود برنخاست تا هنگامی که رویهای آنان را دیده بسیاری از ایشان را بشناخت ولی چون دید که با شمشیرهای آخته بهسویش نزدیک میشوند دیگر نایستاده و از جا برخاسته و پرده را بالا زده از آن در به اطاق دیگر رفت و در را از پشت بسته صدا به فریاد بلند نمود.
کشندگان چون دیدند که پرده از روی کار برداشته شده و از آن سوی دست به مقصود نیافتند ناگزیر از همان راهی که آمده بودند بازگشته به تریبازوس و دیگران خبر دادند تا آنان گریخته خود را رها سازند.
اینان هر کدام راه دیگری پیش گرفتند. خود تریبازوس با پاسبانان پادشاهی برخورده چون خواستند او را دستگیر کنند کسانی از ایشان را بکشت و سرانجام او را گرفتن نتوانسته، از دور با حربه از پای انداختند.
اما داریوش چون او را با بچگان خود به محاکمه کشیدند، پادشاه قاضیان درباری را بر گماشت تا او را محاکمه کنند و چون خود پادشاه به محاکمه نیامده بلکه اتهامنامه به دستیاری نمایندهای فرستاد به دبیران خود چنین دستور داد که رای هریک از قاضیان را بنویسند تا نزد او برده شود.