پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۱۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

از جمله چون چنین دریافت که پادشاه به آتوسا[۱] که یکی از دو دختر او بود عشق سختی رسانیده ولی از ترس رسوایی عشق خود را نهان داشته به خفه کردن آن می‌کوشید با آنکه اگر گفته برخی مورخان را باور نماییم تا این زمان کار از کار گذشته و آنچه نبایستی بشود در نهان شده بود.

پاروساتیس همین‌که چگونگی را دریافت از آن پس علاقه بی‌اندازه‌ای از خود به آن دختر جوان نشان می‌داد و همیشه از زیبایی و برازندگی او نزد ارتخشثر گفتگو به میان می‌آورد و او را شایسته زنی پادشاه قلمداد می‌کرد و سرانجام ارتخشثر را راضی ساخت که آن دختر خود را به زنی گرفته چگونگی را آشکار اعلان کند.

چنین کاری اگرچه در نزد یونانیان مخالف قانون و عادت شمرده می‌شود، ولی در ایران پادشاه را با دیده دیگری دیده او را برای هر کاری چه از نیک و بد مختار می‌شناسند. برخی تاریخ‌نگاران که یکی از ایشان هیراکیدیس[۲] از مردم کوماست از این اندازه هم گذشته چنین می‌نگارند که ارتخشثر نه تنها این یک دختر خود را به زنی گرفت بلکه آن دختر دیگر را که نام او آمستریس[۳] بود و ما از او سخنی خواهیم راند زن خود گردانید.

باری پادشاه آتوسا را چون به زنی گرفت او را بسیار دوست می‌داشت و چون درد برص سراسر تن او را فراگرفت پادشاه از مهر خود با او چیزی نکاست. بلکه چون جونو[۴] تنها یکی از میان خدایان بود که پادشاه در برابر او سر فرومی‌آورد در این هنگام نیز به جهت آن بیماری آتوسا نزد خدای مادینه به دعا پرداخت و دستهای خود را در پیش او به زمین گذاشت. و نیز شهرپاونان و دیگر نزدیکان خود را واداشت که برای آن خدا ارمغانها پیش کشند و آنان چندان ارمغان پیش کشیدند که همه راه از کوشک پادشاه تا پرستشگاه جونو که مسافت آن نزدیک به هشت میل بود پر از زر و سیم و رختهای گرانبها و اسبها گردید که برای آن خدا ارمغان می‌بردند.

ارتخشثر جنگی در بیرون پادشاهی خود با مصریان کرد که فرماندهان سپاه او فارنابازوس و ایفیکراتیس[۵] بودند و چون این دو تن همدست نبودند کاری از پیش نبردند. ولی در


  1. Atossa
  2. Heraclides از مردم Cuma که تاریخ ایران را در پنج جلد نوشته بوده.
  3. Amestirs
  4. Juno
  5. Iphicrates