پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۱۷۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

نام او ساختند و قربانیها در آن می‌گزاردند. چنان‌که به نام خدایان می‌گزاردند. و نخستین کسی بود که سرودهای فیروزی به نام او خوانده می‌شد که کنون هم یک شعر سرود در زبانها بازمانده .

از میان شاعران خویریلوس[۱] خود را به این بسته و همیشه با او بود و کارهای او را به رشتۀ نظم می‌کشید.

انتیلوخوس[۲] که شعری در ستایش او سروده بود او چون شعر وی را پسندید کلاهی پر از سیم به او بخشید و چون انتیماخوس[۳] کلوفوئی و نیکراتوس[۴] هراکلیایی شعرهایی در زمینه یک کار او سروده بودند و بر سر آن با یکدیگر کشاکش داشتند خود او تاج گل را به نیکراتوس داد.

انتیماخوس از این کار دل‌آزرده شده شعرهای خود را نابود ولی افلاطون که آن زمان جوان بود و شعرهای انتیماخوس را می‌پسندید به او دلداری داده گفت:

درد نادانان از نادانی است بدانسان که درد کور از نداشتن چشم است.

لوساندیر اندازه برای مهر یا خشم خود نداشت: مهر او با دوستان یا میهمانان خود این بود که ایشان را بر شهرها فرمان‌روا گرداند و اختیار و نیرویی بی‌اندازه به دست آنان بسپارد.

خشم او نیز نابود کردن و ریشه کندن بود به بیرون کردن و دور راندن از شهر هم خرسند نمی‌شد.

چنانکه در زمانهای دیرتری چون می‌ترسید مبادا پیشوایان توده شهر میلیسا[۵] بگریزند و جان به در ببرند از این جهت که جلوگیری از گریز بکند و کسانی را که پنهان شده‌اند از نهانگاه بیرون بیاورد سوگند یاد کرد که هرگز آزاری بر ایشان نخواهد رسانید و چون آن بیچارگان این سخن را باور کرده آشکار شدند آنان را دستگیر ساخته به حکمرانان اولیگارشی[۶] سپرد که بکشند. با آنکه شماره‌شان از هشتصد تن کمتر نبود. این‌گونه کشتار هواداران دموکراسی که در همۀ شهرها روی می‌داد از همۀ گزندهای او بیشتر و بدتر گردید. زیرا در این کشتارها نه تنها کینه خود را می‌جست و دشمنان خویش را از میان برمی‌داشت بلکه چون اختیار را به دست


  1. Choerilus
  2. Antilochus
  3. Antimachws
  4. Nicratus
  5. Milesis
  6. شرح آن از پیش داده شده.