خاتمه
جهان ایرانی، بصورتی که مورخان غرب مثل آمیانوس مارسلینوس و پروکوپیوس آن را شناخته، و با جنبههای نیک و بدش وصف کردهاند، بنظر ما جامعه اشرافی محض میآید. فقط طبقات عالیه معرف این جامعه محسوب میشدهاند و به ملت ایران جلوه و جهد خاص خود را بخشیدهاند.
توصیفی، که آمیانوس مارسلینوس از ایرانیان کرده، ما در این کتاب به مناسباتی قسمتهایی از آن را نقل کردهایم، بسیار زنده و جاندار است، و صرفنظر از چند اشتباه کوچک قابل قبول و باورکردنی است.[۱]
این مطالب فی الحقیقة مبین احوال طبقه اعلی است و گوید: همه ایرانیان تقریبا قامتی رسا و رشید، و رنگی گندمگون یا سبزه روشن، و نگاهی تند مانند نگاه بز، و ابروانی مقوس و بهمپیوسته، و ریشی زیبا، و مویی بلند و ژولیده دارند. بیاندازه بدگمان و محتاطند، چنانکه در مملکت دشمن، از باغها و تاکستانها میگذرند، و از بیم زهر یا جادو، به هیچ میوه دست نمیزنند. اهتمام دارند، که برخلاف ادب کاری نکنند؛ خیلی کم ایرانیان را میتوان دید، که ایستاده ادرار کنند، یا برای قضای حاجت بجانبی بروند، و اگرچه قبای زیرین آنها را
- ↑ کتاب ۲۳، بند ۶، فقره ۷۴-۷۵.