دگر نامور گنج افراسیاب | که کس را نبود آن به خشکی و آب | |||||
دگر گنج کش خواندی سوخته | کز آن گنج بد کشور افروخته | |||||
دگر گنج کز در خوشاب بود | که بالاش یک تیر پرتاب بود | |||||
که خضرا نهادند نامش ردان | همان نامور کاردان بخردان | |||||
دگر آنکه بد شادورد بزرگ | که گویند رامشگران سترگ |
از عجایب و نفایس دستگاه پرویز یکی شطرنجی بود، که مهرههایش را از یاقوت و زمرد ساخته بودند؛ دیگر نردی از بسد و فیروزه؛ دیگر قطعه زری بوزن ۲۰۰ مثقال (مشت افشار)، که چون مو نرم بود، و میتوانستند آن را باشکال مختلف درآورند[۱]، دیگر دستاری، که شاه دست را با آن پاک میکرد، «چون چرکین میشد آن را در آتش میافکندند، آتش چرک را پاک میکرد، ولی آن را نمیسوخت».[۲] ظاهراً این دستار از پنبه کوهی بوده است. خسرو تاجی داشت، که ۶۰ من زر خالص در آن بکار برده بودند و مرواریدهای آن تاج هریک مقدار بیضۀ گنجشک بود، و یاقوتهای رمانی آن «در شب چون چراغ روشنایی میداد و آن را در شبان تا بجای چراغ بکار میبردند، زمردهایش «دیده افعی را کور میکرد». زنجیری از طلا، بطول ۷۰ ذراع، از سقف تا ایوان آویخته، و تاج را بقسمی بآن بسته بودند، که بر سر پادشاه قرار- میگرفت، و از وزن خود آسیبی به او نمیرسانید[۳]. بشبهه این همان تاجی است، که در بارگاه تیسفون میآویختند و طبری نیز از آن نام برده است[۴].
اما بزرگترین نفایس خسروپرویز تخت طاقدیس بود، یعنی «تختی که بشکل طاق است» و ثعالبی آن را چنین وصف کرده است[۵]: «این سریری بود از عاج و ساج