پرش به محتوا

برگه:IranDarZamanSasanian.pdf/۲۸۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

واقع شده[۱]، مربوط باین واقعه است و در قطعه[۲] از رسالات مانویه[۳] هم اشاره بدان رفته است. بنا به روایتی، که مؤلف الفهرست آورده، روزی که مانی نخستین بار بحضور شاهپور رسید، بر هر دوش او چیزی مثل مشعل روشن بود. شاه می‌خواست او را دستگیر و هلاک کند، ولی چون چشمش به او افتاد، در دل خود احترامی عمیق احساس کرد. سبب آمدنش را پرسید و وعده داد، که آیین او را بپذیرد. آنگاه مانی از شاه طلب مساعدت کرد، از جمله آنکه پیروانش در پایتخت و سایر قسمتهای کشور، مورد احترام عمومی باشند و آزادانه بهر جا بروند، شاه درخواست او را پذیرفت.

شاهپور نسبت به مانویان اظهار مساعدت و خیرخواهی کرده است و بهمین مناسبت مانی یکی از کتب عمده خود را بنام او کرده و شاهپورگان خوانده است. در کتاب کفلایه، که مانی شرح حال خود را نوشته، اطلاعات گرانبهایی راجع بروابط مانی و شاهنشاه شاهپور مذکور است. مانی پس از ذکر مسافرت خود بهند و مراجعت به ایران چنین گوید: «بحضور شاهپور شاه رفتم و او با احترام بسیار مرا پذیرفت و اجازه مسافرت (در کشور خود؟) مرحمت کرد، تا کلمه حیات را تبلیغ کنم. من چندین سال صرف کردم... و در مرکب او سالیان دراز در ایران و در کشور پارت تا آدیب (آدیابن) و ممالکی، که با دولت روم مجاور است مسافرت نمودم»[۴].

شاهزاده پیروز، بعد از جلوس شاهپور، به فرمانفرمایی شمال شرقی (ابرشهر،


  1. مانی، ص ۱۵۸ و بعد.
  2. M ۳
  3. مولر، آثار خطی،۲، ص ۸۰ و بعد (لهجه جنوب غربی).
  4. شمیدت-پولوتسکی، ص ۴۷ و ما بعد. آندرآس و هنینگ در باب مبلغینی، که مانی می‌فرستاد، مخصوصا بدعاة ذیل: پتیگ Pategk، ادا Adda، امو Amu و اردوان مطالبی ذکر نموده‌اند (۲، ص ۳۰۱ و ما بعد) ؛ شدر، ایرانیکا، ص ۶۹ و بعد.