اما از طرف دیگر احساس میکردم او قاعدتاً باید بتواند در دستگاهی مانند شرکت فرش برای من مفید باشد. خود او هم از این کار راضی بود و به آنجا رفت و این شرکت مقروض را در عرض چند ماه توانست ترتیبی بدهد که روی پای خودش بایستد. و در عرض یکی دو سال اول بقدری فعالیت او خوب بود که بانک مرکزی که طرف حساب شرکتهای دولتی ایران بود اعتبارات نسبتاً مهمی در اختیار شرکت فرش ایران قرار داد و این شرکت توانست نه فقط کارگاههای موجود خودش را بهبود بدهد بلکه تعداد زیادی کارگاههای تازه درست کردند و فعالیت خودشان را به استانهای تازه بردند و موجب شدند که عدهای تربیت بشوند و تدریجاً در بخش خصوصی فعالیت فرشبافی در بعضی از نقاط ایران توسعه پیدا کرد. یکی از نمونههای این امر در همدان و کردستان بود. در بعضی نقاط دیگر مانند کرمان هم که روزی از بهترین مراکز فرشبافی ایران بود و متأسفانه در سالهای اخیر فرشبافی بصورت مبتذلی در آمده بود، دو مرتبه شرکت فرش توانست نمونه فرشهای اصیل کرمان را به بازار بیاورد و این خود تغییری در بازار فرش ایجاد کرد. بهرحال در عرض چند سالی که من در وزارت اقتصاد بودم و با دکتر ذهبی همکاری داشتم واقعاً این شرکت به صورت یکی از دستگاههای موفق دولتی در آمده بود و من بدون هیچگونه تردید این را بخاطر دلسوزی و صمیمیت و پاکدامنی مطلق ذهبی میدانم. که البته از طرفی خودش هم چون دکتر شیمی بود به مسائل رنگرزی فرش علاقه داشت و توانسته بود بررسیهائی درباره رنگهای فرش ایران در نقطههای مختلف و چرا این رنگها تفاوت با هم دارند و غیره بکند و همه اینها را بصورت یک فیشه بسیار مفصلی در اختیار شرکت فرش گذاشت که نمیدانم از آن پس مورد استفاده قرار گرفت یا نه. یکی دیگر از مسائلی که مورد توجه من بود بهبود دستگاه صنعتی و معدنی وزارت اقتصاد بود. معاون من در این قسمت در آغاز کار امیرعلی شیبانی بود.
س – امیر علی؟
ج – شیبانی. و من از او خواستم که تغییری در سیستم کار قسمتهای صنعتی و