این کار نگهدارد و حتی بعقیده من متوجه شده بود که چقدر ممکن است یک وزیر کشاورزی زرنگ و خوشصحبت و زبردست در سخنرانی و نوشتن در میان توده مردم روستائیان کشور رخنه بکند و این را البته شاه نمیتوانست تحمل بکند. بهمین دلیل هم تصمیم گرفت که اجرای اصلاحات ارضی را به یک نفر نظامی محول بکند که میتوانست بیش از یک نفر سیویل مورد اعتماد او باشد. اینجا حالا شاید یک چند سالی را من به سرعت ورق بزنم، ولی احتیاج هست که به شما بگویم که از آن روز ببعد شاه حتی ترسید که این وزارت کشاورزی اگر یکپارچه بماند همیشه ممکن است در این چند سالی که جریان اصلاحات ارضی در پیش است باز بوسیله کسی مورد استفاده قرار بگیرد و پایه قدرت بشود. بهمین دلیل این فکر در او بوجود آمد که وزارت کشاورزی را تجزیه بکند. در سال ۱۳۴۶ که برنامه پنجساله سوم پایان مییافت و برنامه پنجساله چهارم را باید، اگر اشتباه نکنم، شروع میکردیم، در جلسه هائی که در حضور اعلیحضرت در شمال داشتیم، دربارهاش بعداً میتوانیم گفتگو بکنیم، شاه بشدت اصرار کرد که میبایست وزارت کشاورزی تقسیم بشود. پیشنهاد او این بود که چند وزارتخانه تازه کارهای کشاورزی کشور را بعهده بگیرند تا بهتر بتوانند وظایف خودشان را انجام بدهند، چون این کار بقدری وسیع شده که از عهده یک نفر و یک وزارتخانه برنمیآید. به این ترتیب ایشان نظر خودشان را اعلام کردند که میبایست یک وزارت برای منابع طبیعی باشد. وزارت دیگری برای اصلاحات ارضی و امور روستاها. و وزارت دیگری برای اسمش بود فکر میکنم چیزی شبیه مواد برای
س – محصولات کشاورزی.
ج – محصولات کشاورزی و فرآوردههای مصرفی. و حتی به این هم قناعت نکردند، منصور روحانی پیشنهاد کرد که اراضی زیر سدها در اختیار وزارت آب و برق قرار بگیرد. با این استدلال که چون آنها آب را جمعآوری میکنند نحوه مصرفش هم بهتر است زیر نظر آنها باشد. شاه هم البته کاملاً ایده را پسندید چون بجای ایجاد چهار دستگاه پنج دستگاه مسئول کارهای کشاورزی مملکت میشدند. خاطرم هست که در آن جلسه اولی که