نام بردم یا بهر حال اشخاصی شبیه به اینها. بعداً البته تدریجاً شمارهی ما که زیاد شد دیگران هم در آن آمدند برای اینکه صدها نفر عضو آن بودند.
س – یعنی تدریجاً شما علاقهتان به اینکار کم شد؟
ج – نه نمیتوانم بگویم که تدریجاً علاقهام به اینکار کم شد. شکست دکتر مصدق یک ضربهی خیلی بزرگی برای همهی ما بود. یعنی اگر مثلاً برای جوانان اروپائی بین دو جنگ خاطرهی تلخ شکست جمهوریخواهان در اسپانیا بود برای ایرانیان دههی پنجاه هم خاطره تلخ شکست دکتر مصدق بود. ولی بعد از آن باز هم ادامه دادیم اما دیگر آن شور و هیجان پیشین وجود نداشت. بعد هم من دیگر دچار تزنویسیام، مسافرت به لندن، زن گرفتن و اینطور چیزها شدم و یک مقداری کار کردن برای تأمین زندگیم و دور افتادم اما علاقه را داشتم. یعنی حتی وقتی هم که وزیر اقتصاد شده بودم و به فرانسه میآمدم همان کسانی که در انجمن دانشجویان ایرانی بودند و زمان من جوانهای این انجمن بودند با اینکه گرایشهای شدید ضددولتی و نسبتاً چپ غیرکمونیست داشتند دوستان من بودند و به دیدن من میآمدند و با آنها رفت و آمد خیلی زیاد داشتم.
س – این همان انجمنی است که بعداً ناصر پاکدامن و امیر پیشداد و اینها در آن فعالیت داشتند؟
ج – عیناً، عیناً. دکتر ابراهیم خوشنویس پسرعموی همین دکتر علی اصغر خوشنویس داورپناه...
س – بعد هم تبدیل شد به جامعه سوسیالیستها.
ج – عیناً، عیناً. شما خوب وارد هستید من خلاصهاش را گفتم ولی منظور من همین است.
س – چون بعضی آقایان خیلی مفصلاً توصیف کردند میخواستم ببینم که این همان است؟
ج – خیلی درست میگوئید، این همان است.
س – خوب آنوقت از آمدنتان به ایران برسم به آن زمانی که برگشتید به ایران. آمدن به ایران چه طوری بود؟
ج ـ آمدن من به ایران همراه با کمی ترس و لرز بود به دو دلیل: یکی اینکه این مدتی