که در اروپا ماندم شرایط مالی زندگی من خیلی محدود بود و در نتیجه امکان اینکه یک تابستانی به ایران بروم و برگردم ابداً نداشتم. این اقامت نسبتاً دراز در آن زمانی که مسافرت هم مثل امروز رایج نبود در من یک مقدار احساس ترس گذاشته بود که حالا من که زن دارم و صاحب یک پسر هم شده بودم در فرانسه در ایران چه خواهم کرد؟ آیا کاری هست؟ یا کاری نیست؟ از این گذشته میبایست میرفتم نظام وظیفه و هر دو برای من مسئله بود.
بعد یکی از دوستانم بمن یک نامهای نوشت که یک سازمانی وابسته به نخستوزیری درست شده است و در آن فعالیت تحقیقاتی خیلی زیادی میکنند همه نوع امکان تحقیقاتی هم در اختیار هست. آیا تو مایلی بیائی و برای اینها کار بکنی؟ منهم البته قبول کردم که کار اقتصادی و تحقیقاتی بکنم. و در نتیجه پیش از اینکه از فرانسه بیایم بمن نامه نوشت که تو کار استخدامیت تمام شده و تو اصلاً بیائی ابینجا فوری شروع به کار میکنی. من هم خیلی خوشحال شدم.
من به ایران رفتم و با این اشخاص تماس گرفتم خیلی هم استقبال کردند و بمن دفتر دادند و جا دادند که کارم را شروع بکنم. ولی البته بعد متوجه شدم که این سازمان که وابسته به نخستوزیری است سازمان اطلاعات و امنیت کشور اسم آن بود که من مطلقا نمیدانستم معنی آن چیست. فقط به اعتماد آن دوستم که گفته بود اینجا امکانات تحقیقاتی و برای کارهای اقتصادی دارید آمده بودم متوجه شدم که در بیرون چندان اسم خوشی ندارد. ولی در ضمن اینکه کاری که من انجام میدادم عیناً همان بود که به من قول داده بودند مطلقا و حتی من میتوانم بگویم من خیلی کار یاد گرفتم.
س – توی همین زمینهی اقتصادی بود؟
ج – در زمینهی اقتصادی و فعالیتهای بینالمللی بود که بعداً به شما توضیح خواهم داد. اما از نقطه نظر جامعه و مردم با یک بدبینی و احتیاط نگاه میکردند و منهم هیچگونه توضیحی نمیتوانستم بدهم و واقعاً بعد از یکی دو ماه هم ترجیح میدادم که این کار را ول بکنم و دنبال کار دیگری بروم چون کاملاً برایم این وضع غافلگیرکننده بود. اما