برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۹۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۸۶–

از کتابهای افلاطون که مخصوصاً برای معرفی سقراط نوشته شده دو رسالهٔ دیگر هست که هر دو شاهکار است یکی موسوم به فیدن که از زیباترین کتاب‌هاست و حکایت گفتگوهائی است که سقراط در روز آخر عمر در زندان در باب بقای نفس با دوستان و مریدان خویش میکند و یاران را از مفارقت خود تسلی میدهد و از تعجب بیرون میآورد که خود چرا از مردن باک ندارد این کتاب هم چون جزو همین مجموعه است بتفصیل آن نمیپردازم خاصه اینکه کیفیت قلم افلاطون را نمیتوان باز نمود و مطالب فلسفی آنرا در موقع دیگر گوشزد خواهم کرد.

دیگر کتابی است موسوم به «مهمانی» که از عجائب کتب است و داستان مهمانی یکی از دوستان سقراط است که چون در شاعری جایزه گرفته است ولیمه میدهد در این مهمانی اصحاب همه از شرب و نشاط و هیاهو خسته میشوند و بنا میگذارند بر اینکه هر یک خطبه‌ای در وصف عشق و مدح خداوند عشق بسرایند و چنانکه، همه گویند و سخن گفتن سعدی دگر است، اهل مجلس همه در باب عشق تحقیق میکنند اما آنکه سقراط میگوید حکایت دیگری است و این مبحث را در موقع دیگر بیان خواهم کرد امّا این مهمانی منتهی میشود باین که در میان این گفتگوها الکبیادس سابق‌الذکر وارد میشود در حالیکه مست است و سقراط را میبیند و ظاهراً بر سبیل تعرض میگوید: ای سقراط تو اینجا چه میکنی؟ منکه هر جا میروم گرفتار تو میشوم از جان من چه میخواهی؟

در اینجا باید گوشزد کنم که یونانیان فوق‌العاده اهل ذوق بودند و هر نوع زیبائی ایشان را جذب میکرد و جوانان زیبا در میان ایشان بسیار و زنها در خانه‌ها تقریباً محجوب بودند از اینرو بعضی اعمال ناشایسته میان ایشان شایع شده بود و عجب اینکه نه قانون آنرا منع