برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۸۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۸۵–

نه ائمه و اولیاء و محققین که ما بکلمات آنها مأنوسیم ظهور کرده بودند و عجب‌تر اینکه پس از همه این گفتگوها باز ما بشنیدن این حرفها محتاجیم و بنده نمیتوانم تشخیص بدهم که ظهور کسی مانند افلاطون که دو هزار و سیصد سال پیش از این چنین سخنها بگوید عجیب‌تر است یا غفلت و نادانی ما مردم امروز که این همه تحقیقات را دیده و شنیده‌ایم و هنوز در خم یک کوچه‌ایم.

یکی دیگر از مکالماتی که معرف سقراط است و در این مجموعه درج میشود اقریطون نام دارد و داستان اینست که سقراط محکوم باعدام و در زندان است و اقریطون از یاران دیرینهٔ او وسیله فراهم کرده که او را از زندان بگریزاند و این کار را باو پیشنهاد میکند سقراط با کمال ملایمت اما با عزم راسخ امتناع میورزد و چون این مکالمات را در همین کتاب میتوانید بخوانید به تشریح آن نمیپردازم همین قدر توجه میدهم که یکی از نکته‌های دقیق که افلاطون یا سقراط در آن مکالمه اظهار میدارند و من بسیار بآن معتقدم اینست: که انسان نباید در بند آن باشد که عوام دربارهٔ او چه میگویند بلکه باید نگران باشد که دانشمندان در حق او اعتقاد نیک داشته باشند و امّا اصل گفتگو که خلاف مصلحت بودن فرار از حکم محکمه و قباحت مخالفت با قانون باشد حاجت بتذکر ندارد باید مکالمه را بخوانید و لذّت ببرید.

یکی دیگر از مکالمات سقراطی گفتگوی آن دانشمند است با الکبیادس که جوانی است جویای نام و سقراط میخواهد باو بفهماند که اگر میخواهی زمامدار امور کشور شوی باید بر نیکی و بدی و داد و بیداد و صلاح و فساد و سود و زبان معرفت بیابی و بر او ثابت میکند که در این امور نادانست و واجبترین چیزها برای انسان این است که خود را بشناسد.